گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
فضولی

ای شمع که شد سوخته عشق تو جانم

روشن شده باشد بتو هم سوز نهانم

مشهور جهان چون نشود حسن تو از من

عمریست من از عشق تو رسوای جهانم

بر بند زبانم بتکلف که نیفتد

سر غم عشقت بزبانها ز زبانم

مانند بنایی که دهد عکس بآواز

آمد بفغان گنبد گردون ز فغانم

کی در تو رسد آه من خم شده قامت

تیرم نرود دور چو بستست کمانم

کارم بخدا ماند چه سازم چه کنم آه

بسیار سراسیمه سودای بتانم

از اشک روان چون نکنم گریه فضولی

برداشت ز خاک ره او اشک روانم