گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
فضولی

گشت صد پاره بشمشیر جفای تو تنم

گل صد برگ بهار غم عشق تو منم

اشک گلگون و رخ زرد مرا خوار مبین

که اگر سرخ اگر زرد گل این چمنم

با دل خون شده دم می زنم از لطف لبت

می شود حال دلم فهم ز رنگ سخنم

دور از آن زلف و قد و چهره مخوان سوی چمن

باغبان نیست سر سنبل و سرو و سمنم

بعد ازین در ره عشق تو من و تنهایی

قدرت سایه کشیدن چو ندارد بدنم

کوهکن را اثری هست مرا نیست نشان

وه که رسواتر و گم گشته تر از کوهکنم

می نهفتم چو فضولی غم دل وه کآخر

کرد رسوای تو افسانه هر انجمنم