گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
فضولی

ای از تو بی دلان را درمان درد حاصل

ما نیز دردمندیم از ما مباش غافل

ننشست گرد راهت با ما ز سربلندی

بااین روش که دارد کی می رسد بمنزل

این داغهاست خونین بر سینه پرآتش

یا شعله ها که سر زد دور از تو ز آتش دل

از صبر نیست گر من بر سر نمی کنم خاک

دریای محنتم را دشت فناست ساحل

شکر خدا نمردم وین هر دو آزمودم

شهدیست مرگ نافع زهریست هجر قاتل

اشکم روان و از پی سوی تو می دود دل

گویا که می کشندش از پیش با سلاسل

حیرت مکن فضولی از آتش درونم

کایینه دلم را شمعیست در مقابل