گنجور

 
فضولی

گر بند بند ما چو نی از هم جدا کنند

به زانکه در غمت ز فغان منع ما کنند

خوبان نمی کنند وفایی بعاشقان

خوبند بهر آنکه همیشه جفا کنند

بینند روی شاهد مقصود اهل دل

گر توتیای دیده ازان خاک پا کنند

جان نیست جز امانت تو نزد عاشقان

وقتست جان من بتو یک یک فدا کنند

امروز دیده اند ترا زاهدان شهر

فردا نماز خود همه باید فضا کنند

در حیرتم که راهروان طریق عقل

خود را اسیر دام تعلق چرا کنند

اهل وفا نیند فضولی پری رخان

هرگز طمع مدار که با تو وفا کنند