گاه لطفی مینماید گه جفایی میکند
شوخی آن طفل هردم اقتضایی میکند
آه ازآن نورس که گه رخ مینماید گاه زلف
هرزمان ما را گرفتار بلایی میکند
هر طرف صد مبتلا دارد ولی از سرکشی
او کجا پروای حال مبتلایی میکند
کار من عشقست جز کویت ندارم هیچجا
هرکسی تدبیر کار خود ز جایی میکند
وعده مهر و وفا تا کی دهد آن تندخو
وقت شد گر وعده خود را وفایی میکند
خون شود یارب که بربودست صبر و طاقتم
دل که هر دم آرزوی دلربایی میکند
حاکم تقدیر در هر کار حکمی کرده است
هرکه میگیرد خلاف او خطایی میکند
بنده لعل لب یارم فضولی کان طبیب
درد دل در هرکه میبیند دوایی میکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل که با خوبان بدخو آشنایی میکند
شیشهای با خارهای زورآزمایی میکند
بنده در کویش که خون خویش میسازد روان
در حساب خویش حُسنش را روایی میکند
پختگان دانند کار از خامی پروانه کو؟
[...]
این منم یا رب که بختم پیشوایی میکند
دولت بیگانه طبعم آشنایی میکند
آنچه محبوبست میجوید به من پیوستگی
و آنچه دل زو میرمد از من جدایی میکند
در شب تاریک فکرت رغم انف روزگار
[...]
تا به چند آن غمزه از من دلربایی میکند
میرود با جای دیگر آشنایی میکند
روشنایی چشم من باشد روا باشد که یار
شمع رویش جای دیگر روشنایی میکند
در وفاداری او جان دادهام من سالها
[...]
شد بهار و شمع با گل آشنایی میکند
آشنایی از برای روشنایی میکند
با تپانچه میتوان تا چند رو را سرخ داشت؟
چهره را لعلی شراب کهربایی میکند
با کسی الفت مکن هرگز که یاران را فلک
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.