آمد صبا وزان گل نورس خبر نداد
تسکین آتش دل و سوز جگر نداد
نمود رخ ولی نظری سوی من نکرد
فریاد ازان نهال که گل کرد و بر نداد
می خواستم بگریه کنم با تو شرح راز
حیرت بگریه رخصت این چشم تر نداد
امشب بدیده خواست کشد رخت خویش خواب
سیل سرشک دیده باو رهگذر نداد
خوش آنکه داد جان بتو در اول نظر
با نالهای زار ترا درد سر نداد
امید داشتم که ز وصل تو بر خورم
نخل امید غیر ندامت ثمر نداد
از من مجو قرار فضولی بهیچ باب
چون بخت بد رهم سوی آن خاک در نداد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و غم عشق میگوید. صبح شاداب (صبا) خبری از گل محبوبش نمیآورد که دل او را تسکین دهد. محبوب با زیباییاش، نگاهی به او نمیکند و این وضعیت او را به فریاد میاندازد. شاعر آرزو دارد که با محبوبش درباره راز دلش صحبت کند، اما اشکهایش اجازه نمیدهند. او در شب تمایل دارد خواب محبوبش را ببیند اما اشکهایش مانع او میشوند. شاعر به این نتیجه میرسد که عشقش به محبوب در نگاه اول جانش را میگیرد و آرزوی وصال او برآورده نمیشود. در پایان، شاعر از سرنوشت بدش گله میکند و میگوید که امیدش به وصال واقعیت نداشته و او را به ناامیدی کشانده است.
هوش مصنوعی: نسیم لطیف به گل تازهای سر زد، اما هیچ خبری از آرامش دل و التیام درد و رنج نیاورد.
هوش مصنوعی: زیبایی او آشکار شد، اما حتی نگاهی به من نینداخت. وای بر آن درخت که شکوفه داد اما میوهای نداد.
هوش مصنوعی: میخواستم با تو، در مورد احساسات و شگفتیهایم صحبت کنم و گریه کنم، اما چشمهایم به من اجازه ندادند که اشک بریزم.
هوش مصنوعی: امشب میخواهد با چشمانش خواب را از سر بگذراند و از دیدن سیل اشکهایش به او، که مثل یک رهگذر است، بیخبر بماند.
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که در نگاه اول جانش را به تو تقدیم کرد و با نالههای اندوهناک خود، تو را رنجور نکرد.
هوش مصنوعی: امید داشتم که به خاطر وصال تو، میوههای امیدم فراهم شود، اما چنین نشد و تنها حسرت و ندامت برایم باقی ماند.
هوش مصنوعی: از من انتظار نداشته باش که بیجهت و بیدلیل آرامش و قرار را جستجو کنم، چون مانند تقدیری که نیکو نیست، هیچ فرصتی برای رسیدن به آن مقصد ندارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باد آمد و ز گمشده من خبر نداد
زان رو غباری از پی این چشم تر نداد
آمد بهار و تازه وتر شد گل و صبا
زان سرو نوجوان خبر تازه بر نداد
خوشوقت بادکش گذری هست از آن طرف
[...]
آمد بهار و رفتن خود را خبر نداد
با ساکنان باغ ندای سفر نداد
هر نخل آرزو که نشاندیم بر زمین
دادیم آب سبز نگشت و ثمر نداد
شبنم وداع کرد و به ما چشم تر گذاشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.