گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

دل که با خوبان بدخو آشنایی می‌کند

شیشه‌ای با خاره‌ای زورآزمایی می‌کند

بنده در کویش که خون خویش می‌سازد روان

در حساب خویش حُسنش را روایی می‌کند

پختگان دانند کار از خامی پروانه کو؟

پیش شمع از سوزش خود روشنایی می‌کند

من که با روی توام کاری‌ست، چون بینم مگو؟

سوی خورشیدی که هرسو خودنمایی می‌کند

زاهدی کو خو به مسجد کرد و خوبان را ندید

هست نابالغ، ضرورت پارسایی می‌کند

مست آن ذوقم که شب در کوی خویشم دید زلف

کیست این؟ گفتند درویشی گدایی می‌کند

چون طمع دارند مشتاقان وفا از نیکوان

حسن چون با نیکوان هم بی‌وفایی می‌کند

شعله مشرق که چرخ افروخت، می‌دانی که چیست؟

بر دل هم‌صحبتان داغ جدایی می‌کند

گر نه خسرو از حیات خویشتن سیر آمده‌ست

از چه با خوبان بدخو آشنایی می‌کند؟

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ابن یمین

این منم یا رب که بختم پیشوایی می‌کند

دولت بیگانه طبعم آشنایی می‌کند

آنچه محبوبست می‌جوید به من پیوستگی

و آنچه دل زو می‌رمد از من جدایی می‌کند

در شب تاریک فکرت رغم انف روزگار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ابن یمین
جهان ملک خاتون

تا به چند آن غمزه از من دلربایی می‌کند

می‌رود با جای دیگر آشنایی می‌کند

روشنایی چشم من باشد روا باشد که یار

شمع رویش جای دیگر روشنایی می‌کند

در وفاداری او جان داده‌ام من سال‌ها

[...]

فضولی

گاه لطفی می‌نماید گه جفایی می‌کند

شوخی آن طفل هردم اقتضایی می‌کند

آه ازآن نورس که گه رخ می‌نماید گاه زلف

هرزمان ما را گرفتار بلایی می‌کند

هر طرف صد مبتلا دارد ولی از سرکشی

[...]

سلیم تهرانی

شد بهار و شمع با گل آشنایی می‌کند

آشنایی از برای روشنایی می‌کند

با تپانچه می‌توان تا چند رو را سرخ داشت؟

چهره را لعلی شراب کهربایی می‌کند

با کسی الفت مکن هرگز که یاران را فلک

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه