بگشای گوش هوش و بیا در سرای ما
بشنو کلام خسرو کشورگشای ما
«ساقی بیار بادهٔ سرخی برای ما
تا بگذرد ز چرخ برین جای پای ما
در ساکنان هفت فلک خواب و خور نماند
از نالهٔ شبانه و از های های ما
معشوق جام می به کفم داد و گفت نوش
وز خاطر غمین ببر این دم جفای ما
رحم آمدش به حال من و این سخن بگفت
خوش باش بعد از این که ببینی وفای ما
از آتش جهندهٔ عشقت جهان بسوخت
یک شعله هم گرفت به طرف قبای ما
در زندگی گذر نکنی سوی ما ولیک
رحمی به دل بیاور بعد از فنای ما
وقتی به ما گذر کنی ای سرو سیم تن
ما خاک گشتهایم و نیاید صدای ما
برخواستیم از سر کویت ز دست چرخ
یا رب که دیگری ننشیند به جای ما»
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در ما به ناز مینگرد دلربای ما
بیگانهوار میگذرد آشنای ما
بیجرم دوست پای ز ما درکشیده باز
تا خود چه گفت دشمن ما در قفای ما
با هیچکس شکایت جورش نمیکنم
[...]
ای غافل از بلای دل مبتلای ما
جز مبتلا کسی نرسد در بلای ما
ممکن نباشد از سر کوی تو رفتنم
آری مقیّدست به زلف تو پای ما
حجاج اگر به کعبه بیت الحرم روند
[...]
مرحبا ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جمله علت های ما
صبح جهان بود نفس غم زدای ما
جان تازه می شود زدم جانفزای ما
بیدار شد ز خواب گرانجان بی غمی
هر کس شنید ناله دردآشنای ما
ته جرعه ای بود که به خاکش فشانده اند
[...]
گرد فتادگی شده بال همای ما
منت نمی کشد ز کسی مدعای ما
با چاکهای سینه به محشر نمی رویم
تا رنگ و بوی گل نشود خونبهای ما
حیرت ندیدگی گل گلزار وحشت است
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.