گر جلوهگر به عرصهٔ محشر گذرکنی
هر گوشه محشر دگری جلوهگر کنی
کاش آنقدر به خواب رود چشم روزگار
تا یک نظر به مردم صاحب نظر کنی
جان در بهای بوسهٔ شیرین توان گرفت
گیرم درین معامله قدری ضرر کنی
تا کی به بزم غیر می لاله گون کشی
تا چند خون ز رشک مرا در جگر کنی
گفتم به روی خوب تو خواهم نظر کنم
گفتا که باید از همه قطع نظر کنی
غیر از وصال نیست خیال دگر مرا
ترسم خدا نکرده خیال دگر کنی
شبها بباید از مژه خون در کنار کرد
تا در کنار دوست شبی را سحر کنی
هرگز کسی به دشمن خونخوار خود نکرد
با دوست هر ستم که تو بیداد گر کنی
هر چند تو به قتل فروغی مخیری
باید ز انتقام شهنشه حذر کنی
جم دستگاه فتحعلی شاه تاجدار
باید که سجده بر در او هر سحر کنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فرخ صباح آن که تو بر وی نظر کنی
فیروز روز آن که تو بر وی گذر کنی
آزاد بندهای که بود در رکاب تو
خرم ولایتی که تو آنجا سفر کنی
دیگر نبات را نخرد مشتری به هیچ
[...]
ای ماه اگر به گوشه گلشن نظر کنی
گل را ز حال بلبل بیدل خبر کنی
گویی که جمله چشم امیدم به راه تست
شاید گرم به گوشه چشمی نظر کنی
ما بینوا و مفلس و تو کیمیافروش
[...]
در شهر اگر تو شاهد شیرین گذر کنی
شهری به یک مشاهده زیر و زبر کنی
خوش آن که از کمین به در آیی کمان به دست
وز تیر غمزه کار مرا مختصر کنی
شب گر به جای شمع نشینی میان جمع
[...]
چون شمع گر به بزم وفا ترک سرکنی
سر پیش عاشقان رخ دوست برکنی
اول قدم کزین تن خاکی برون نهی
در ملک جان به حضرت جانان گذر کنی
گیری اگر حجاب دوئیت زچشم دل
[...]
خواهی اگر بکوی حقیقت سفر کنی
باید ز شاهراه طریقت گذر کنی
گر بی رفیق پای نهی در طریق عشق
خود را یقین دچار هزاران خطر کنی
هرگز بطوف کعبۀ جانان نمی رسی
[...]
معرفی آهنگهای دیگر
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.