گنجور

 
فروغی بسطامی

صورتت یک باره آزادم نمود از قید هستی

پی به معنی برده‌ام در عالم صورت پرستی

تاب زلفت تاب مشتاقان برد در حال جنبش

ترک چشمت خون هشیاران خورد در عین هستی

هم لبان لعل تو نامم نبرد از بینوایی

هم دهان تنگ تو کامم نداد از تنگدستی

طالبان را نیش شوقت خوشتر است از نوشِ دارو

عاشقان را درد عشقت بهتر است از تندرستی

هم تو را در عرش اعلا جسته هم در قعر دریا

ای تو مقصود فروغی بوده زین بالا و پستی

 
 
 
صفی علیشاه

مطلق الذاتی که او دارنده اشیاستی

هشتی اشیاء از آن یکتای بی‌همتاستی

لا بشرط اندر وجود و مطلق از اشیاء بذات

در مراتب گر چه عین جمله اشیاستی

مطلق از اطلاق و تقیید است و پاک از چند و چون

[...]

صامت بروجردی

شادی و غم باز توام در جهان برپاستی

چیست این شادی که سوک غم از برپاستی

شش جهت خندان و گریان نه فلک محزون و شاد

رنج و راحت آشکار از اسفل و اعلاستی

این بهار شادمانی از خزان دارد نشان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه