مهر از تو ندیدم و وفا هم
جور از تو کشیدم و جفا هم
چیزی به دلت اثر ندارد
آسوده ز وردم از دعا هم
یک دل ز تو شادمان ندیدم
غیر از تو ملول و آشنا هم
چشمت ز نگاه مردمافکن
قلاش فکند و پارسا هم
زلفت ز کمند پیچ در پیچ
درویش گرفت و پادشا هم
از دیر و حرم مسافران را
مقصود تویی و مدعا هم
من اول و آخری ندارم
مبدا تویی و منتها هم
هر منظرت از مه دو هفته
شهری متحیرند ما هم
بالای تو هر کجا نشیند
بس فتنه که خیزد و بلا هم
چندان نگه تو بیخودم کرد
کز خویش گذشتم از خدا هم
تا زان سر کوی پا کشیدم
دستم از کار رفت و پا هم
در دور دهان و چشم ساقی
از زهد برستم از ریا هم
بس خرقه به کوی می فروشان
رهن می ناب شد روا هم
از جلوهٔ مهوشی فروغی
مغلوب هوس شدی هوا هم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق عاشقانه و ناامیدی شاعر نسبت به محبوبش میپردازد. شاعر از عدم وفا و جفاهای محبوب شکایت میکند و میگوید که اگرچه دعا کرده، اما دلش آرام نمیگیرد. او از بیتوجهی محبوب و بیاحساسی وی گلهمند است و میگوید که همه چیز در زندگیاش به حب و عشق او وابسته است. شاعر از وقایع و افکار پیرامون خود صحبت کرده و در نهایت به معرفت و جستجوی حقیقت در عشق و عرفان میرسد، در حالی که همه توجهاتش معطوف به محبوب و زیباییهای اوست. در نهایت، شاعر به دلزدگی و سرگردانی خود از این ارتباط عمیق اشاره میکند.
هوش مصنوعی: از تو محبتی ندیدم و وفا هم از تو انتظار داشتم، اما به جای آنها تنها آسیب و بیوفایی را تجربه کردم.
هوش مصنوعی: در دل تو هیچ احساسی نمیماند و با آرامش از ذکر و دعا میگذری.
هوش مصنوعی: غیر از تو هیچ کس را ندیدم که دلش شاد باشد، حتی آشنایان هم غمگین و مایوس هستند.
هوش مصنوعی: چشمانت از توجه مردم دور است و مانند کسی که به نفوذ و مقام اهمیت نمیدهد، به زندگی سادهات ادامه میدهی.
هوش مصنوعی: زلف تو مانند کمندی درهم و پیچیده است که هم در دست درویش است و هم در دست پادشاه.
هوش مصنوعی: از گذشته و از مکانهای مقدس، همه مسافران به تو میرسند و هدفشان تو هستی.
هوش مصنوعی: من نه آغاز دارم و نه پایانی، تمام وجودم از توست و تو خود سرآغاز و پایان منی.
هوش مصنوعی: هر نگاهی که تو به من میکنی، برای یک شهر بزرگ به مدت دو هفته باعث شگفتی میشود، و ما هم همینطور.
هوش مصنوعی: هر جا که تو باشید، دچار آشوب و مشکلات خواهیم شد.
هوش مصنوعی: نگاه تو به قدری مرا مجذوب کرده که حتی از خودم و خدا هم فاصله گرفتهام.
هوش مصنوعی: وقتی که پاهایم را از آن کوچه بیرون کشیدم، دیگر دستم هم کار نکرد و پاهایم هم بیحرکت ماند.
هوش مصنوعی: با نگاه و لبخند ساقی به زهد و ریا القا نمیشوم و از این دنیا آزاد میشوم.
هوش مصنوعی: بسیاری از پوششها و لباسهایی که در دست دارم، به خاطر مینوشی و مسکنت در میان می فروشها به یادگار ماندهاند و این وضعیت برایم پذیرفتنی است.
هوش مصنوعی: از زیبایی و جذابیت کسی به شدت تحت تأثیر قرار گرفتهای و در برابر خواستهها و آرزوهایت تسلیم شدهای.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای بیخبران ز درد و آهم
خیزید و رها کنید راهم
نه وصل تو می دهد پناهم
نه برخیزد غمت ز راهم
هر روز تو در جفا فزائی
هر لحظه من از غمت بکاهم
گرماه بدم کنون چو مورم
[...]
من عاشق آن رخ چو ماهم
گو زار مکش که بی گناهم
تاراج غمت شدم که فتنه
زد در شب گیسوی تو راهم
از شعله بسی گریخت پشمم
[...]
فریاد ز چشم روسیاهم
صد آه ز گریه و ز آهم
هر شب ز غم فراق چون شمع
تا چند بسوزم و بکاهم
از گریه هزار آب شستم
[...]
نه فقر بماند و غنا هم
نه حکم فنا و نه بقا هم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.