آشنا خواهی گر ای دل با خود آن بیگانه را
اول از بیگانه باید کرد خالی خانه را
آشناییهای آن بیگانه پرور بین، که من
میخورم در آشنایی حسرت بیگانه را
چشم از آن چشم فسونگر بستن از نامردمیست
واعظ کوته نظر کوته کن این افسانه را
گر گریزد عاشق از زاهد عجب نبود، که نیست
الفتی با یکدگر دیوانه و فرزانه را
کاش میآمد شبی آن شمع در کاشانهام
تا بسوزانم ز غیرت شمع هر کاشانه را
نیم جو شادی در آب و دانهٔ صیاد نیست
شادمان مرغی که گوید ترک آب و دانه را
تا درون آمد غمش، از سینه بیرون شد نفس
نازم این مهمان که بیرون کرد صاحبخانه را
در اشکم را عجب نبود اگر لعلش خرید
جوهری داند بهای گوهر یکدانه را
بس که دارد نسبتی با گردش چشمان دوست
زان فروغی دوست دارد گردش پیمانه را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره آشنایی و فاصله میان عشق و اشتیاق است. شاعر از یک بیگانه صحبت میکند که به خاطر آشناییهایش، دلش از حسرت پر شده است. او به عواطف خود اشاره میکند و میگوید که جدایی از محبوب و زاهد طبیعی است و این عشق و دیوانگی با هم در تضادند. شاعر آرزو میکند شمعی (محبوب) به خانهاش بیاید تا به گرمی و عشق خانه را روشن کند. او به اندوههایی اشاره میکند که از دلش بیرون میآیند و همچنین به ارزش عشق و زیباییهای آن. در نهایت، شاعر به رابطه خاصی که میان چشمان محبوب و دل عاشق وجود دارد، تأکید میکند.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی با خودت آشنا شوی، باید ابتدا منزلت را از بیگانگان خالی کنی.
هوش مصنوعی: در میان آشناییهایی که آن بیگانهها به وجود آوردهاند، من در حسرت بیگانهای که در دوستیهایم وجود دارد، به تماشا نشستهام.
هوش مصنوعی: بستن چشم از زیبایی آن چشم فریبنده، نشانهای از بیجوانمردی است. واعظی که بینش کوتاهی دارد، این داستان را به انجام برساند.
هوش مصنوعی: اگر عاشق از زاهد، دوری کند، چه تعجبی دارد؟ زیرا رابطهای میان دیوانه و فرزانه وجود ندارد.
هوش مصنوعی: ای کاش شبی آن شمع به خانهام میآمد تا از غیرت و حسادت شمع، هر خانهای را بسوزانم.
هوش مصنوعی: شادی واقعی در گندم و آب نیست، بلکه در دل مرغی است که از ترک کردن آنها خوشحال است.
هوش مصنوعی: زمانی که غم در درونم راه پیدا کرد، نفس نازم از سینهام خارج شد. این مهمان غم، صاحبخانه را از خانه بیرون کرد.
هوش مصنوعی: اگر اشک من عجیبی نداشته باشد، چون کسی که لعل (دلار) را میخرد، میداند که ارزش یک جواهر نادر چیست.
هوش مصنوعی: چشمهای محبوب چنان درخششی دارند که باعث میشود محبوب به زیبایی و نازکی پیمانه شراب بپردازد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای هوای تو شده مقصود هر فرزانه را
چرخ با مهر تو خویشی داده هر بیگانه را
صورتی شاهانه داری ، سیرتی در خورد آن
سیرت شاهانه باید صورت شاهانه را
نکته ای ز الفاظ تو ابکم کند گوینده را
[...]
باز دل گم گشت در کویت من دیوانه را
از کجا کردم نگاه آن شکل قلاشانه را
گاه گاه، ای باد، کانجاهات می افتد گذر
ز آشنایان کهن یادی ده آن بیگانه را
هر شب از هر سوی در می آیدم در دل خیال
[...]
محتسب گوید: که بشکن، ساغر و پیمانه را
غالباً دیوانه می داند، من فرزانه را
بشکنم صد عهد و پیمان، نشکنم پیمانه را
این قدر تمیز هست، آخر من دیوانه را
گو چو بنیادم می و معشوق ویران کردهاند
[...]
میکشد عشق تو سوی خود دل دیوانه را
هست سوزی کو به شمعی میکشد پروانه را
سیل چشمم رفت و ویران کرد بنیاد دلم
چون ز درد و غم نگه دارم من این ویرانه را
میل خالت دارم و اندیشهام از زلف توست
[...]
رخنه کردی دل به قصد جان من دیوانه را
دزد آری بهر کالا می شکافد خانه را
تخم مهر خال او در دل میفکن ای رقیب
بیش ازین ضایع مکن در سنگ خارا دانه را
خیز گو مشاطه کاندر زلف مشکینت نماند
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.