هر کجا دم زدم از چشم بت کشمیرم
خون مردم همه گردید گریبان گیرم
گنج ها جستهام از فیض خرابی ای کاش
آن که کردهست خرابم، بکند تعمیرم
اگر آبم نزنی آتش خرمن سوزم
ور خموشم نکنی شعلهٔ عالمگیرم
از سر کوی جنون نعرهزنان میآیم
کو سر زلف تو آماده کند زنجیرم
بخت برگشتهٔ من بین که به میدان امید
خم ابروی تو ننواخت به یک شمشیرم
نرم خواهم دل سنگین تو را تا چه کند
گریهٔ با اثر و نالهٔ بیتاثیرم
گر به عشق تو کنم دعوی دل سوختگی
میتوان سوز مرا یافتن از تقریرم
چون مرا میکشی از چره برانداز نقاب
تا خلایق همه دانند که بیتقصیرم
دوش با زلف بلند تو فروغی میگفت
دگری را به کمند آر که من نخجیرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از عشق و درد فراق میگوید. شاعر از دلمشغولیهای خود سخن میگوید و به عشقش اشاره میکند که به شدت او را آزار میدهد. او احساس میکند که اگر عشقش به او توجه نکند، در آتش حسرت میسوزد. همچنین به تجارب تلخی که داشته و گنجهایی که از این تجربیات عمیق به دست آورده، اشاره میکند. شاعر در تلاش است تا دل سنگین محبوبش را نرم کند و ابراز میکند که عشقش او را به شدت دچار آتش سوزانده است. در پایان، او به زیبایی و جاذبههای محبوبش اشاره میکند که او را به دام انداخته است.
هوش مصنوعی: هر جایی که صحبت کردم و یادآوری کردم از زیباییهای معشوق کشمیری، مردم در غم و اندوه به سر میبرند و خون دل میخوردند. این موضوع به قدری برایم سنگین و دشوار است که به گردن خود احساس مسئولیت میکنم.
هوش مصنوعی: من از ویرانیِ خود ثروتهایی پیدا کردهام. ای کاش فردی که مرا ویران کرده است، بتواند مرا دوباره بسازد و سر و سامان دهد.
هوش مصنوعی: اگر به من آسیب نرسندی، آتش وجودم خرابکار میشود و اگر خاموشم بگذاری، شعلهام همهجا را میسوزاند.
هوش مصنوعی: از محلهی دیوانگی با صدای بلند میآیم، جایی که عشق و زیبایی تو میتواند زنجیرهای وابستگیام را آماده کند.
هوش مصنوعی: بخت بدشانس من را ببین که حتی با وجود امید، نگاه دلربا و زیبای تو نتوانست مرا از این وضعیت رهایی بخشد. نداشتههایم همچنان مانع پیشرفتم هستند و نتوانستم به خواستهام برسم.
هوش مصنوعی: من با حالتی ملایم و نرم، سعی میکنم دل سنگین تو را نرم کنم و ببینم گریهام که تأثیر دارد و نالهام که تأثیر ندارد، چه کار میتواند بکند.
هوش مصنوعی: اگر به عشق تو ادعای سوختن دل کنم، میتوانی نشانی از سوز من را در گفتارم پیدا کنی.
هوش مصنوعی: زمانی که مرا میکشی، نقاب را از چهرهام کنار بزن تا همه مردم بفهمند که من بیگناه هستم.
هوش مصنوعی: دیروز در تاریکی شب، نوری از زلف بلند تو به من رسید و جالب اینجاست که این نور به دیگران هم پیامی میدهد تا مرا در دام خود بگیرند، اما من مانند یک شکارچی هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر چه در پای هوی و هوست میمیرم
دسترس نیست که روزی سر زلفت گیرم
گر تو پای دل دیوانهٔ ما خواهی بست
هم به زلف تو، که دیوانهٔ آن زنجیرم
کشتن ما چو به تیغ هوسی خواهد بود
[...]
روز عید است و من امروز بر آن در میرم
که دهم حاصل سیروزه و ساغر گیرم
دو سه ماه است که دورم ز رخ ساقی و جام
بس خجالت که به رو آمد از این تقصیرم
من به خلوت ننشینم پس از این گر به مثل
[...]
روز عید است و من امروز در آن تدبیرم
که دهم حاصل سیروزه و ساغر گیرم
چند روزیست که دورم ز رخ ساقی و جام
بس خجالت که به روی آمد ازین تقصیرم
من به خلوت ننشینم پس از این، ور به مثل
[...]
روز کی چند پی زهد و سلامت گیرم
ور ملامت کندم عشق از او نپذیرم
جام صافی ببر و جامه ی سالوس بیار
صدق بگذار که من در گرو تزویرم
بر سر کوی بت سلسله گیسو زین پس
[...]
خاک شیراز اگرچه شده دامن گیرم
نتوانم دل از این نوسفران برگیرم
گرچه خم شد چو کمان قامتم از پیری و ضعف
میدواند سوی او شوق بسر چون تیرم
از چه یکشب بمه خرگهی ما نرسد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.