گنجور

 
فروغی بسطامی

گر نرخ بوسه را لب جانان به جان کند

حاشا که مشتری سر مویی زیان کند

چون از کرشمه دست به تیر و کمان کند

کاش استخوان سینه ما را نشان کند

در دست هر کسی نفتد آستین بخت

الا سری که سجدهٔ آن آستان کند

گر عقل خواند از قد او خط ایمنی

اول علاج فتنهٔ آخر زمان کند

گر عشقم آشکار شد، انکار من مکن

کاتش به پنبه کس نتواند نهان کند

من پیر سالخورده‌ام او طفل سالخورد

چندان مجال کو که مرا امتحان کند

گاهی ز می خرابم و گاهی ز نی کباب

کو حالتی که فارغم از این و آن کند

تنگ شکر شود همه کام و دهان من

چون دل خیال آن بت شیرین دهان کند

سیمرغ کوه قاف حقیقت کنون منم

کو عارفی که قول مرا ترجمان کند

باید رضا به حکم قضا بود و دم نزد

مرد خدا چسان گله از آسمان کند

طوطی ز شرم نطق فروغی شود خموش

هر گه بیان از آن لب شکرفشان کند

 
 
 
مسعود سعد سلمان

شاهی که پیر گشته جهان را جوان کند

سلطان ابوالملوک ملک ارسلان کند

وان نامه کان به نام ملک ارسلان بود

دست شرف از آن به تفاخر نشان کند

آن شهریار عدل کانصاف او همی

[...]

ادیب صابر

گیرد قدر عنانش و بوسد قضا رکاب

گر پای و دست قصد رکاب و عنان کند

هرگز به سالها نکند ابر نوبهار

آن مکرمت که دست تو در یک زمان کند

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ادیب صابر
خاقانی

خاقانیا ز نان طلبی آب رخ مریز

کان حرص کآب رخ برد آهنگ جان کند

آدم ز حرص گندم نان ناشده چه دید

با آدمی مطالبهٔ نان همان کند

بس مور کو به بردن نان ریزه‌ای ز راه

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

تیزی که مغز چرخ ز بانگش فغان کند

تیزی که روزگار بدو امتحان کند

تیزی که مردگان همه از بیم درریند

گر نفخ صورصدعت خود را چنان کند

تیزی که چون زمنفذ سفلی گشاد یافت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کمال‌الدین اسماعیل
امیرخسرو دهلوی

چشمت که قصد جان من ناتوان کند

گویم مکن به قصد دل، همان کند

مرغ دل آشیانه به زلف تو می کند

چون طوطیی که میل به هندوستان کند

آن کس که مانده بسته سودای زلف تو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه