گنجور

 
فروغی بسطامی

تا دلم در خم آن زلف سیه‌نام افتاد

چون غریبی است که در کشمکش شام افتاد

سر ناکامی دل باختگان دانستم

تا مرا کار بدان دلبر خودکام افتاد

چه کنم گر نکنم پیروی باد صبا

که میان من و او کار به پیغام افتاد

نظر از روشنی شمس و قمر پوشیدم

تا نگاهش به من تیره سرانجام افتاد

همه از فتنهٔ ایام ز پا افتادند

فتنهٔ چشم سیاهش پی ایام افتاد

آن که هرگز قدمی از پی ناموس نرفت

بر سر کوی خرابات نکونام افتاد

این همه باده که مستان سبو کش زده‌اند

جرعه‌اش بود که از لعل تو در جام افتاد

ریخت تا دام سر زلف تو بر دانهٔ خال

می‌خورم حسرت مرغی که در این دام افتاد

میگساری که لب و چشم تو بیند، داند

که چرا از نظرم شکر و بادام افتاد

نامه گر سوخت ز تحریر فروغی نه عجب

که ز تفسیر غمت شعله در اقلام افتاد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سلمان ساوجی

در ازل، عکس می لعل تو در جام، افتاد

عاشق سوخته دل، در طمع خام افتاد

جام نمام ز نقل لب تو، نقلی کرد

راز سر بسته خم، در دهن خام افتاد

خال مشکین تو بر عارض گندم گون دید

[...]

حافظ

عکسِ رویِ تو چو در آینهٔ جام افتاد

عارف از خندهٔ مِی در طمعِ خام افتاد

حُسن رویِ تو به یک جلوه که در آینه کرد

این همه نقش در آیینهٔ اوهام افتاد

این همه عکسِ می و نقشِ نگارین که نمود

[...]

صوفی محمد هروی

دوش در خانه مرا نان جوین شام افتاد

چه کنم هیچ جز از صبر که ناکام افتاد

صحن کاچی به دو صد درد دل آمد به شکم

رنجه گردد چو کسی در طمع خام افتاد

راز سر بسته سنبوسه نگفتم با کس

[...]

نظام قاری

در ازل عکس می لعل تو در جام افتاد

عاشق سوخته دل در طمع خام افتاد

در ازل پرتو کرباس براندام افتاد

هر کجا برهنه در طمع خام افتاد

تانگردید بسر نیک نیامد دستار

[...]

جامی

پرتو روی تو بر باده گلفام افتاد

باده شد آتش ازان پرتو و در جام افتاد

آستین کرمت دید ز ساعد پر سیم

عاشق خام طمع در طمع خام افتاد

طبل خوبی چه زند پیش تو خورشید آخر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه