تا دلم در خم آن زلف سیهنام افتاد
چون غریبی است که در کشمکش شام افتاد
سر ناکامی دل باختگان دانستم
تا مرا کار بدان دلبر خودکام افتاد
چه کنم گر نکنم پیروی باد صبا
که میان من و او کار به پیغام افتاد
نظر از روشنی شمس و قمر پوشیدم
تا نگاهش به من تیره سرانجام افتاد
همه از فتنهٔ ایام ز پا افتادند
فتنهٔ چشم سیاهش پی ایام افتاد
آن که هرگز قدمی از پی ناموس نرفت
بر سر کوی خرابات نکونام افتاد
این همه باده که مستان سبو کش زدهاند
جرعهاش بود که از لعل تو در جام افتاد
ریخت تا دام سر زلف تو بر دانهٔ خال
میخورم حسرت مرغی که در این دام افتاد
میگساری که لب و چشم تو بیند، داند
که چرا از نظرم شکر و بادام افتاد
نامه گر سوخت ز تحریر فروغی نه عجب
که ز تفسیر غمت شعله در اقلام افتاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و دردهای ناشی از آن سخن میگوید. او خود را همچون غریبی تصور میکند که به خاطر زلف محبوبش به ورطه مشکلات افتاده است. شاعر به ناکامی دل باختگان و پیامهای عشق میپردازد و میگوید که چشمش از نور خورشید و ماه پوشیده است چون محبوبش به او توجهی ندارد. همچنین به فتنههایی اشاره میکند که ناشی از زیبایی چشم محبوب است و نشان میدهد که حتی افرادی که به اصول پایبندند، در برابر جذبه عشق ناتوانند. او در پایان به رمز و راز عشق و غمهای ناشی از آن اشاره میکند و به این نتیجه میرسد که اشعار و نامش از درد عاشقانهاش متأثر شده است.
هوش مصنوعی: وقتی دلم در پیچ و خم آن زلف سیاه گرفتار شد، شبیه غریبهای است که در تاریکی شب با مشکلات روبرو شده است.
هوش مصنوعی: من فهمیدم که دل باختگان چقدر در عشق خود ناکام هستند، چرا که من نیز به دلبر خودخواه خود وابسته شدم و کارم به او گره خورده است.
هوش مصنوعی: چیCarb میتوانم بکنم اگر از نسیم صبحگاهی پیروی نکنم، در حالی که میان من و آن شخص، کار به ارسال پیام افتاده است؟
هوش مصنوعی: برای اینکه نگاه او به من بیفتد، از درخشش خورشید و ماه چشم پوشیدم.
هوش مصنوعی: همه به خاطر مشکلات و مشکلات روزگار خسته و بیرمق شدهاند، اما زیبایی و جذابیت چشمهای سیاه او باعث شده که دوباره به زندگی و روزهای خوب امیدوار شوند.
هوش مصنوعی: کسی که هرگز برای حفظ آبرو و شرف خود قدمی برنداشت، در نهایت در جایی افتاد که نام نیک و بزرگی ندارد.
هوش مصنوعی: این همه شرابی که عاشقان نوشیدهاند، تنها جرعهای است که از لبهای تو در جام ریخته شده است.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و فریبایی زلفت، دلم میگیرد و حسرت میخورم برای پرندهای که در این دام گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: میگسارانی که زیباییهای لب و چشمان تو را میبینند، متوجه میشوند که چرا از نظر من، شکر و بادام از بین رفتهاند.
هوش مصنوعی: اگر نامهام به خاطر نوشتههایش بسوزد، تعجبی ندارد که شعلههای غم تو بر کاغذها بیفتد و همه جا را بسوزاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در ازل، عکس می لعل تو در جام، افتاد
عاشق سوخته دل، در طمع خام افتاد
جام نمام ز نقل لب تو، نقلی کرد
راز سر بسته خم، در دهن خام افتاد
خال مشکین تو بر عارض گندم گون دید
[...]
عکسِ رویِ تو چو در آینهٔ جام افتاد
عارف از خندهٔ مِی در طمعِ خام افتاد
حُسن رویِ تو به یک جلوه که در آینه کرد
این همه نقش در آیینهٔ اوهام افتاد
این همه عکسِ می و نقشِ نگارین که نمود
[...]
دوش در خانه مرا نان جوین شام افتاد
چه کنم هیچ جز از صبر که ناکام افتاد
صحن کاچی به دو صد درد دل آمد به شکم
رنجه گردد چو کسی در طمع خام افتاد
راز سر بسته سنبوسه نگفتم با کس
[...]
در ازل عکس می لعل تو در جام افتاد
عاشق سوخته دل در طمع خام افتاد
در ازل پرتو کرباس براندام افتاد
هر کجا برهنه در طمع خام افتاد
تانگردید بسر نیک نیامد دستار
[...]
پرتو روی تو بر باده گلفام افتاد
باده شد آتش ازان پرتو و در جام افتاد
آستین کرمت دید ز ساعد پر سیم
عاشق خام طمع در طمع خام افتاد
طبل خوبی چه زند پیش تو خورشید آخر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.