فریاد که رفت خونم از یاد
چون دیده به روی قاتل افتاد
فرزند بشر بدین روش نیست
حوری بچهای تو یا پریزاد
آتش به درون من کسی زد
کز خانه تو را برون فرستاد
تا طرهٔ پرشکن گشادی
عشقم گرهی ز کار نگشاد
تا دانهٔ خال تو برآید
بس خرمن جان من که رفت برباد
بر بست به راستی میان را
در بندگی تو سرو آزاد
عشق تو حریف سخت پیمان
عهد تو بنای سست بنیاد
سر رشتهٔ کین ندادی از دست
ویرانهٔ دل نکردی آباد
من بودم و نالهٔ فروغی
آن هم اثری نکرد فریاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره درد و رنج عشق و جدایی است. شاعر از غم و اندوهی سخن میگوید که پس از دیدن محبوبش به او وارد شده و احساس میکند که زندگیاش تحت تأثیر این عشق نابود شده است. او به پرسشهایی درباره ماهیت عشق و وفاداری میپردازد و میگوید که نتوانسته است به آرزوی خود برسد. در نهایت، حتی تلاشهایش نیز برای رهایی از این درد بیثمر بوده و نالههایش تاثیری نداشته است.
هوش مصنوعی: فریاد میزنم که دیگر یادم نمیآید خونم را، چون وقتی به چهره قاتل نگاه کردم.
هوش مصنوعی: فرزند آدم به این شیوه وجود ندارد، تو نه حوری هستی و نه موجودی از پریان.
هوش مصنوعی: کسی به دل من آتش زد که باعث شد تو از خانهام بیرون بروی.
هوش مصنوعی: وقتی که موهای پرشکنت را باز کردی، عشق من هیچ مشکلی را حل نکرد.
هوش مصنوعی: تا وقتی که دانهٔ خال تو نمایان شود، جان من که به راحتی از بین رفته، همچون خرمنی از ذرت به باد رفته است.
هوش مصنوعی: تعلق و وابستگی واقعی به تو، مانند بستن راهی است که بر سر آزادی است. در حقیقت، با تسلیم شدن به تو، مانند یک درخت سرو، آزاد هستم.
هوش مصنوعی: عشق تو در برابر عهد و پیمانهای تو، مانند ساختاری ضعیف و بیاساس است.
هوش مصنوعی: تو هیچ تلاشی نکردی تا دل ویران شدهام را آباد کنی و از کینههایی که در دلم دارم، سرنخی به من ندادی.
هوش مصنوعی: من تنها بودم و صدای نالهای شنیدم که هیچ تأثیری نداشت و حتی فریاد زدن هم بیفایده بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خاصه شاه شرق فریاد
چرخم بکشد همی ز بیداد
نابسته دری ز محنت من
صد در ز بلا و رنج بگشاد
بیمحنت نیستم زمانی
[...]
ای زلف تو همچو شاخ شمشاد
وی قد تو همچو سرو آزاد
هر چند مرا زهر دو رنج است
بااین همه تا بود چنین باد
اشک من و روی خویشتن بین
[...]
از بس که کشیدم از تو بیداد
از دست تو آمدم به فریاد
فریاد از آن کنم که آمد
بر من ز تو ای نگار بیداد
داد از دل پر طمع چه دارم
[...]
از عشوه روزگار فریاد
کو خود ز وفا نمی کند یاد
آباد بر آن کسی که او هست
از بندگی زمانه آزاد
بر عمر مساز تکیه چون هست
[...]
تا چند کنم ز مرگ فریاد
چون مرگ ازوست مرگ من باد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.