گنجور

 
فیض کاشانی

مهدی چو به عدل دست گیرد

بازار ستم شکست گیرد

چون رایت حق بلند گردد

باطل همه راه پست گیرد

علم و تقوی چون کمال یابد

جهل و عدوان شکست گیرد

این هست و شان شوند فانی

زان نیست نما چو هست گیرد

فیصل یابد همه مهمات

دستش چو گشاد بست گیرد

از پای درآورد عدو را

چون تیغ علی به دست گیرد

مستیم همه ز جام غفلت

کو محتسبی که مست گیرد

در پاش فتاده‏ام به زاری

آیا بود آن که دست گیرد

در بحر فتاده‏ام چو ماهی

باشد که مرا به شست گیرد

از فیض امام فیض شاید

جامی ز می الست گیرد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode