زهی خجسته زمانی که یار باز آید
به کام غمزدگان غمگسار باز آید
اگر فدای امام زمان نخواهد شد
ز سر چه گویم و سر خود چکار باز آید
به پیش خیل خیالش کشیدم ابلق چشم
به آن امید که آن شهسوار باز آید
دی خفا چه جفاها که کرد و دل بکشید
به بوی آن که دگر نوبهار باز آید
غمین مباد که عمرت در انتظار گذشت
که جان عمر پس از انتظار باز آید
ز نقش بند قضا هست امید آن ای فیض
که آن امید دل بیقرار باز آید