گنجور

 
فیض کاشانی

مهدی هادی چو بنشیند به جای خویشتن

زنده گرداند جهان را همچو جان کاید به تن

خوش به جای خویشتن باشد نشست خسروی

تا نشیند هر کسی دیگر به جای خویشتن

شیعه‏ی او را بشارت ده به حسن خاتمت

کاسم اعظم کرد ازو کوتاه دست اهرمن

شوکت مهدیّ اهل البیت و عالم گیریش

شد در افواه خلایق داستان انجمن

شد در افواه خلایق داستان انجمن

هر نفس با بوی رحمن می‏وزد باد یمن

گوشه‏گیران انتظار جلوه‏ات دارند هان

خویش را کن آشکار و برقع از رخ برفکن

جویبار ملک را آب روان شمشیر تست

نونهال عدل بنشان بیخ بدخواهان بکن

حافظ این ابیات گفت و فیض در تضمین آن

مشورت با عقل کرد، المستشار مؤتمن‏