تا کی ز فراق تو نهم بر سر غم غم
تا چند بدل غصه نشیند بسر هم
ای صیقلی اشک بیا تا بزدائیم
این زنگ که از سینه بهم آمده از غم
ای بلبل همدرد دمی گوش فرادار
من هم بسرایم بود این غم شودم کم
نی نی نکنم از غم هجر تو شکایت
از دوست چه آید همه شادیست نه غم غم
شاد است دل اگر از دوست رسد زخم
خوش باد تراوقت که گردی پی مرهم
هرچند برآورد ز دل گوهر اسرار
غواص زبان هیچ ازین بحر نشد کم
بسیار سخن بر سخن از سینه زند جوش
دل پر شود از قحط سخن گر نزنم دم
آید سخن از دل بزبان تا که برآید
دربان بآن رو کند از قحطی همدم
نازم بدل و سینه دریا دل خود فیض
هر چند غم آید بودش جای دگر غم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نوروز بزرگ آمد آرایش عالم
میراث بنزدیک ملوک عجم از جم
بر دولت شاه ملکان فرّخ و فیروز
آن قبلۀ فخر و شرف گوهر آدم
سالار خراسان ملک عالم عادل
[...]
جشن سده و سال نو و ماه محرم
فرخنده کناد ایزد بر خسرو عالم
شاهنشه گیتی ملک عالم مسعود
کاین نام بدین معنی او راست مسلم
از دیدن او چشم جهان گردد روشن
[...]
آمد صفر امروز چو دی رفت محرم
این شادیت آورد گر آن بود همه غم
تا بر عقب ماه محرم صفر آید
شادیت فزون باد و همه ساله غمت کم
ای بار خدایی که تو را یار نباشد
[...]
ای قاعدهٔ ملک به فرمان تو محکم
ای فایدهٔ خلق در احسان تو مدغم
پیدا شده در کُنیت و نام و لقب تو
فتح و ظَفَر و نصرت و فخر همه عالم
چون نور تو از جوهر آدم بنمودند
[...]
ای برهمه احرار جهان گشته مقدم
در غایت اقبال ترا ملک مسلم
در حضرت پاک تو ز فضل ملک العرش
تأیید پیاپی شد و توفیق دمادم
جاه تو رفیع است و درجهای تو عالی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.