تا کی ز فراق تو نهم بر سر غم غم
تا چند بدل غصه نشیند بسر هم
ای صیقلی اشک بیا تا بزدائیم
این زنگ که از سینه بهم آمده از غم
ای بلبل همدرد دمی گوش فرادار
من هم بسرایم بود این غم شودم کم
نی نی نکنم از غم هجر تو شکایت
از دوست چه آید همه شادیست نه غم غم
شاد است دل اگر از دوست رسد زخم
خوش باد تراوقت که گردی پی مرهم
هرچند برآورد ز دل گوهر اسرار
غواص زبان هیچ ازین بحر نشد کم
بسیار سخن بر سخن از سینه زند جوش
دل پر شود از قحط سخن گر نزنم دم
آید سخن از دل بزبان تا که برآید
دربان بآن رو کند از قحطی همدم
نازم بدل و سینه دریا دل خود فیض
هر چند غم آید بودش جای دگر غم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به ابراز احساسات شاعر نسبت به فراق و غم ناشی از دوری از معشوق میپردازد. شاعر از درد و غم ناشی از جدایی سخن میگوید و درخواست میکند که اشکها و غمها را پاک کند. او به همدردی با بلبل اشاره میکند و بیان میکند که اگرچه در دل غمهای زیادی دارد، اما از این غمها شکایت نمیکند چون در دوستی همواره خوشی وجود دارد. شاعر تأکید میکند که حتی زخمها و غمهای ناشی از عشق هم میتواند شادیآور باشد و در نهایت، سخن از دل بر زبان میآید و بیان احساسات عمیق و پر از درد او را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: تا کی باید به خاطر دوری تو غمگین باشم؟ تا چه زمانی باید غصه بخورم و غم را بر سر خود بگذارم؟
هوش مصنوعی: ای اشک، بیا تا با هم این غم را که در دل انباشته شده، پاک کنیم و از آن خلاص شویم.
هوش مصنوعی: ای بلبل، همدم من! لحظهای به من گوش کن تا من هم اندکی از این غم را بازگو کنم و شاید این کار به تسکین آن کمک کند.
هوش مصنوعی: از غم دوری تو نمینالم، چرا که از دوست چه شکایتی داشته باشم؟ همه چیز خوب است و هیچ غمی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: دل شاد است اگر زخم محبت دوست بیفتد، زیرا این زخم خوشایند است و در انتظار مرهم میباشد.
هوش مصنوعی: اگرچه غواصان زبان از دل رازهای پنهان را استخراج میکنند، اما هیچ چیزی از عمق این دریا کم نمیشود.
هوش مصنوعی: دل من از کمبود کلام پر شده و به شدت احساساتی شدهاست و اگر حرفی نزنم، این احساسات درونم فوران میکند.
هوش مصنوعی: سخن از دل به زبان میآید تا وقتی که دربان آن را به استقبال بگیرد، به همین خاطر در زمان سختی و تنهایی، دوستان یا یارانی پیدا میشوند.
هوش مصنوعی: من به ناز و زیبایی خود میبالم و دلم مانند دریایی است که ظرفیت هر گونه غم و اندوهی را دارد. هرچند غم و اندوهی به سراغش بیاید، جایی برای دیگر غمها خواهد بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نوروز بزرگ آمد آرایش عالم
میراث بنزدیک ملوک عجم از جم
بر دولت شاه ملکان فرّخ و فیروز
آن قبلۀ فخر و شرف گوهر آدم
سالار خراسان ملک عالم عادل
[...]
جشن سده و سال نو و ماه محرم
فرخنده کناد ایزد بر خسرو عالم
شاهنشه گیتی ملک عالم مسعود
کاین نام بدین معنی او راست مسلم
از دیدن او چشم جهان گردد روشن
[...]
تا کی سخن اندر صفت و خلقت آدم
تا کی جدل اندر حدث و قدمت عالم
تا کی تو زنی راه برین پرده و تاکی
بیزار نخواهی شدن از عالم و آدم
آمد صفر امروز چو دی رفت محرم
این شادیت آورد گر آن بود همه غم
تا بر عقب ماه محرم صفر آید
شادیت فزون باد و همه ساله غمت کم
ای بار خدایی که تو را یار نباشد
[...]
ای قاعدهٔ ملک به فرمان تو محکم
ای فایدهٔ خلق در احسان تو مدغم
پیدا شده در کُنیت و نام و لقب تو
فتح و ظَفَر و نصرت و فخر همه عالم
چون نور تو از جوهر آدم بنمودند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.