گنجور

 
خواجه عبدالله انصاری

پیر طریقت گوید: نشان یافت اجابت دوستی رضاست و افزاینده آب دوستی وفا است گنج دوستی همه نور است و بار درخت دوستی همه سرور هر که از دو گیتی جدا ماند در دوستی معذور است و هر که از دوست پاداش دوستی خواهد ناسپاس است دوستی دوستی حق است و دیگر همه وسواس نزدیکتر منزل بخداوند دوستی است دوستی درختی است که بار سر درآرد و ازاد همه گلهای انس روید دوستی ابری است که همه نور بارد و شرابی است که همه شهد سازد و راهی است که همه مشک و عبیر آرد رقم دوستی ازلی است و داغ آن ابدی

تا دوستی دوست مرا عادت و خوست از دوست منم همه و از من همه دوست ای مهیمن اکرم، ای محتجب معظم ای متجلی بکرم، ای قسام پیش از لوح و قلم بادا که روزی باز، رهم از زحمت حوا و آدم آزاد شوم از بند وجود و عدم از دل بیرون کنم این حسرت وندم و با دوست برآسایم یک دم و در مجلس انس قدح شادی بر دست نهاده دمادم

تا کی سخن اندر صفت و خلقت آدم

تا کی جدل اندر حدث و قدمت عالم

تا کی تو زنی راه برین پرده و تاکی

بیزار نخواهی شدن از عالم و آدم