ای دل مخواه کام که حاصل نمیشود
حق از برای کام تو باطل نمیشود
لذتشناس نیست که از دوست غافلست
لذت کسی شناخت که غافل نمیشود
تا جا گرفته عشق تو در سینه یک نفس
از دل خیال روی تو زایل نمیشود
زنده است انکه در ره تو میشود شهید
مرده است آنکه بهر تو بسمل نمیشود
رو دل به دست آر به سعی از گداز تن
تن در گذار تا ندهی دل نمیشود
تن گر دهی به آنچه نوشته است در ازل
رنجی که میرسد به تو باطل نمیشود
عاقل اگر به عشق دهد دل میسر است
عاشق ولی به موعظه عاقل نمیشود
جاهل اگر رود ز پی علم میشود
عالم محقق است که جاهل نمیشود
ای فیض راه میکده عشق پیش گیر
دل بیطواف میکده کامل نمیشود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل رفت و آرزوی تو از دل نمیشود
دل پاره گشت و درد تو زائل نمیشود
مه میشود مقابل روی تو هر شبی
یک روز با رخ تو مقابل نمیشود
رویم زر است و بر در تو خاک میکنم
[...]
یک لحظه درد عشق تو از دل نمیشود
وز دیده نقش روی تو زایل نمیشود
گویند پند ده دل شیدای خویش را
بسیار پند دادم و عاقل نمیشود
در ورطهایست کشتی صبرم به بحر عشق
[...]
تا دیده با رخ تو مقابل نمی شود
کام دل از جمال تتو حاصل نمی شود
هر دل بجعد سلسله مویی قرار یافت
دیوانه ی منست که عاقل نمی شود
دست تهی اگر همه تعویذ دوستیست
[...]
هر رهروی دچار به منزل نمیشود
این راه قطع بیکشش دل نمیشود
زنجیر موج مانع شور محیط نیست
مجنون ما به سلسله عاقل نمیشود
گلگونه خجالت روح است روز حشر
[...]
موی دماغ جاه و حشم حل نمیشود
فغفور خاکگشت و سرشکل نمیشود
ما و من هوسکدهٔ اعتبار خلق
تقریر مهملی استکه مهمل نمیشود
زبن گرد اعتبار مچین دستگاه ناز
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.