آن ملاحت که تو داری گهر حسن آنست
ببهایش نرسد هیچ متاع ار همه جانست
ما نداریم متاعی که بود در خور وصلت
تو گران قیمتی و هر چه ترا هست گرانست
با تو سودا نتوانیم مگر لطف کنی تو
کانچه ما رابه ازآن نه همه چیزت به از آنست
بوسهٔ گر برباید زلبت سوخته جانی
شود او زنده و جاوید و لب لعل همانست
سهل باشد ز تو سودی ببرد عاشق مسکین
کز عطای تو ترا هیچ نه نقصان نه زیانست
میزند بر لب من دست ادب قفل خموشی
ورنه بسیار سخن هست که محتاج بیانست
حرف سودا سخن سود و زیان هیچ مگو فیض
کاین سخن چون سر سودا زده گوید هذیانست



با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار به زیبایی و ارزشمند بودن عشق و معشوق اشاره میکند. او میگوید که زیبایی و محبت معشوق به قدری ارزشمند است که هیچ متاعی نمیتواند با آن برابری کند. عشق و ارتباط با معشوق تنها از طریق لطافت و محبت او امکانپذیر است و گرچه عشق میتواند درد و رنج به همراه داشته باشد، ولی در عوض حیات و زیبایی نیز به دنبال دارد. شاعر همچنین به احساسات عمیق خود اشاره میکند و بیان میکند که اگرچه ممکن است سکوت کند، اما در دلش موضوعات و احساسات زیادی برای گفتن وجود دارد. در نهایت، عشق را فراتر از محاسبات سود و زیان میداند و بر این نکته تأکید میکند که در دل عاشق، عشق هیچ قیمتی ندارد.
هوش مصنوعی: زیبایی و دلنشینی که تو داری، مانند جواهر و گنجی بینظیر است و هیچ کالایی، حتی اگر جان انسان هم باشد، نمیتواند به ارزش آن برسد.
هوش مصنوعی: ما چیزی برای عرضه نداریم که شایستهی عشق تو باشد، تو خود گوهری با ارزش هستی و هر آنچه که به تو مربوط میشود، بسیار گرانبهاست.
هوش مصنوعی: با تو نمیتوانیم به هیچ دلیلی امیدی داشته باشیم مگر اینکه تو لطف کنی، زیرا هر چیزی که ما داریم، کمتر از تمام خوبیهای توست.
هوش مصنوعی: اگر بوسهای از لبهای تو برداشته شود، آن کسی که جانش سوخته است، زنده و جاویدان خواهد شد و لبهای سرخ تو همانند همان بوسه ارزشمند است.
هوش مصنوعی: عشق و محبتی که از تو به یک عاشق بیچاره میرسد، هیچ ضرر و زیانی برای تو ندارد. این کار برای تو آسان است و از آن سو، او از بزرگواری تو بهرهمند میشود.
هوش مصنوعی: ادب انگار بر زبانم دستان خود را میزند تا سکوت کنم، در حالی که سخنان بسیاری در درونم وجود دارد که نیاز به گفتن دارند.
هوش مصنوعی: در اینجا به اهمیت عدم صحبت درباره موضوعات مالی و اقتصادی اشاره شده است. بیان میشود که وقتی کسی در حال دلمشغولی و افکار وسواسی است، سخن گفتن از سود و زیان بیفایده و حتی بیمعناست. این نوع صحبتها در واقع نوعی هذیان به شمار میرود و بهتر است از آن پرهیز کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دو سه روزی دگرم جان بر تن مهمانست
بعد ازین وقت جدائی و وداع جانست
گه آنست که جان خو ز بدن باز کند
که میان من و جان وقت غم هجرانست
غم تن نیست که تن در وطن خویشتنست
[...]
دیدهام در رخ جان پرور تو حیرانست
زآنکه حسن رخت امروز دو صد چندانست
خستهٔ روز فراقت شدهام مسکین من
که بیا لعل شکرخای تواَش درمانست
صبح وصل تو ندیدیم و بشد عمر در آن
[...]
میر میخانهٔ ما سید سر مستانست
رند اگر می طلبی ساقی سرمست آنست
نور چشم است و به نورش همه را می بینم
آفتابیست که در دور قمر تابانست
چشم ما روشنی از نور جمالش دارد
[...]
در نهان خانه وحدت قمری پنهان است
که همو جان جهانست و همو جانانست
هیچ جا نیست وزو هیچ محل خالی نیست
عقل حیرت زده در شیوه او حیرانست
پیش ما قاعده اینست، مسلم دارید
[...]
دلم ز شوق رخت بی سرو سامان است
جان ز سودای سر زلف تو سرگردانست
عالم از پرتو حسن تو نماید روشن
همه ذرات ز مهر رخ تو تابانست
بخدا هرکه دلیلی طلبد گو بخود آ
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.