دل که ویران اوست آباد است
جان چو غمناک از او بود شاد است
موبمو خویش را بدو بندم
هر که در بند اوست آزاد است
این سعادت بسعی می نشود
غم او روزی خداداد است
در خرابی بود عمارت دل
خانهٔ دل زعشق آباد است
عشق استاد کار خانهٔ ماست
کوشش از ما زعشق ارشاد است
هیچ کاری نمیکنیم بخود
همه او میکند که استاد است
کار کن کار و گفتگو بگذار
فیض بنیاد حرف برباد است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آه تو با قضای او باد است
با قضایش دل تو ناشاد است
یادگاری کز آدمیزاد است
سخن است آن دگر همه باد است
همه را آن کرامت و داد است
همه را آن علوم و ارشاد است
فکر در سیر سست بنیاد است
اصل او کنج خلوت آباد است
امر مالایطاق بیداد است
عقل از این شک و شبهه آزاد است
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.