گنجور

 
فیض کاشانی

خمار گشت مرا ساقیا شراب کجاست

نکرد چارهٔ این درد دُرد ناب کجاست

شکیب و صبر مفرما نماند صبر و شکیب

مزن زتاب و توان دم توان و تاب کجاست

چو نام او شنوم دل در اضطراب آید

دلست مضطرب آن جان اضطراب کجاست

شباب عمر بود وصل یار و هجران شیب

زشیب هجر بجان آمدم شباب کجاست

دلم گرفت درین خاکدان تیره و تنک

کجاست روزنه این باب حجره را و کجاست

گرفت لشکر غم ملک دل بیا مطرب

نی و کمانچه چه شد عود کور باب کجاست

بیار فیض بخوان از کتاب خود غزلی

مگر دلم بگشاید بیا کتاب کجاست

 
 
 
صائب تبریزی

کباب شد دلم از بویش این شراب کجاست؟

شکست در جگرم شیشه این گلاب کجاست؟

نه شب شناسد و نه روز ابر، حیرانم

که چشم روزن من محو آفتاب کجاست؟

عنان گسسته ز صحرا و دشت می گذرد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه