گنجور

 
فیاض لاهیجی

امشب ز فرقت تو دلم چون چراغ سوخت

در خون نشست گریه ازین درد و داغ سوخت

جام و سبو ز هجر رخت دل شکسته‌اند

چون داغ لاله در کف ساقی ایاغ سوخت

محض از برای خاطر پروانه‌ها به بزم

شب تا صباح شمع نشست و دماغ سوخت

از شرم قطره‌های عرق بر عذار تو

شبنم چو خال بر رخ گل‌های باغ سوخت

فیّاض عاشقی تو و ما داغِ بی‌غمی

خواهد ترا محبت و ما را فراغ سوخت

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode