عشق جانان همچو شمعم از قدم تا سر بسوخت
مرغ جان را نیز چون پروانه بال و پر بسوخت
عشقش آتش بود کردم مجمرش از دل چو عود
آتش سوزنده بر هم عود و هم مجمر بسوخت
زآتش رویش چو یک اخگر به صحرا اوفتاد
هر دو عالم همچو خاشاکی از آن اخگر بسوخت
خواستم تا پیش جانان پیشکش جان آورم
پیش دستی کرد عشق و جانم اندر بر بسوخت
نیست از خشک و ترم در دست جز خاکستری
کاتش غیرت درآمد خشک و تر یکسر بسوخت
دادم آن خاکستر آخر بر سر کویش به باد
برق استغنا بجست از غیب و خاکستر بسوخت
گفتم اکنون ذرهای دیگر بمانم گفت باش
ذرهٔ دیگر چه باشد ذرهای دیگر بسوخت
چون رسید این جایگه عطار نه هست و نه نیست
کفر و ایمانش نماند و مؤمن و کافر بسوخت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به توصیف عشق و تأثیر عمیق آن بر وجود خود میپردازد. عشق را به شمعی تشبیه میکند که از سر تا پا به آتش میسوزد و روح او را مانند پروانهای به آتش میکشد. او عشق را به آتش دل تعبیر میکند که مجمعهای از دلش مانند عود در آتش میسوزد. این آتش به حدی قوی است که کل جهان را میسوزاند. شاعر میخواهد جان خود را پیش جانانش قربانی کند، ولی عشق این عمل را انجام میدهد و او را به شدت میسوزاند. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که از غیرت عشق، چیزی جز خاکستر باقی نمانده و حیات و مرگ در عشق محو شدهاند. شاعر در این مرحله به عدم و بیهویتی میرسد که در آن کفر و ایمان نیز بیمعناست.
هوش مصنوعی: عشق محبوب مانند شمعی است که از سر تا پا آتش میزند و همچنین جان من را مثل پروانهای میسوزاند که بال و پرش در آتش عشق میسوزد.
هوش مصنوعی: عشق او مانند آتش بود و من دل خود را همچون منبعی برای شعلهور شدن آن قرار دادم. آتش سوزاننده هم چوبهای عود و هم منبع آتش را به آتش کشید.
هوش مصنوعی: چهره زیبا و جذاب او چنان آتشینی دارد که وقتی به زمین میافتد، هر دو جهان مثل کاه و خاشاک به خاطر آن آتش میسوزند.
هوش مصنوعی: میخواستم جانم را به محبوب تقدیم کنم، اما عشق بهطور ناگهانی پیشی گرفت و جانم را در آتش سوزاند.
هوش مصنوعی: در دستانم چیزی جز خاکستر نیست. آتش غیرت همه چیز را، چه خشک و چه تر، به یکباره سوزانده است.
هوش مصنوعی: در آخرین لحظات عشق و محبت، همه چیز را از دست میدهم و به یاد محبوب به سراغ بادی میروم که بینیازیاش را از غیب میطلبید و در این بین، خاکستری که از عشق باقی مانده بود، در آتش عشق میسوزد.
هوش مصنوعی: گفتم حالا کمی بیشتر بمانم، او گفت اگر میخواهی بمان، ولی یک ذرهی دیگر چه فایده دارد؟ در نهایت، یک ذرهی دیگر هم سوزانده شد.
هوش مصنوعی: زمانی که به این مرحله رسید، عطار دیگر نه وجود دارد و نه عدم. تمام مرزهای کفر و ایمان از بین رفته و مؤمن و کافر در آتش عشق سوختهاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بر فلک دوش از خروش من دل اختر بسوخت
شعله آهم چو پروانه ملک را پر بسوخت
روشنم شد کز چه رو فرهاد جا در سنگ ساخت
خانه را از آتش آهم چو بام و در بسوخت
زاهد از سوز غمت لب خشک و صوفی دیده تر
[...]
غنچه را از حسرت لعل تو دل در بر بسوخت
رشک یاقوت لبت خون در رگ گوهر بسوخت
حسرت بزم تو خورشید فلک را داغ کرد
پرتو شمع تو این پروانه را هم پر بسوخت
بسکه با یاد لبت لبهای خود را میمکید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.