بر فلک دوش از خروش من دل اختر بسوخت
شعله آهم چو پروانه ملک را پر بسوخت
روشنم شد کز چه رو فرهاد جا در سنگ ساخت
خانه را از آتش آهم چو بام و در بسوخت
زاهد از سوز غمت لب خشک و صوفی دیده تر
آه ازین آتش که چون زد شعله خشک و تر بسوخت
واعظ افسرده سوز عاشقان را منکر است
خواهمش روزی ز برق آه با منبر بسوخت
هر که را دل سوختی تنها نه او را سوختی
بلکه از سوز دلش صد بیدل دیگر بسوخت
خواب چون آید شب هجران چنین کز چشم و دل
شد مرا بالین به خون آغشته و بستر بسوخت
جامی از درد جدایی حسب حالی می نوشت
از قلم آتش علم بیرون زد و دفتر بسوخت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به سوز دل و آتش اشتیاق اشاره دارد. او میگوید که چطور احساسات عمیقش باعث سوختن دلهای دیگران نیز میشود. از درد جدایی و هجران صحبت میکند و توصیف میکند که چگونه این آتش در وجودش در حال شعلهور است و حتی بالین و بسترش را هم میسوزاند. زاهد و صوفی نیز به تأثیر این سوز و گداز اشاره شده و واعظ را به چالش میکشد که سوز عاشقان را انکار میکند. در نهایت، او نشان میدهد که نوشتههایش از درد جدایی با شعلهای همچون آتش میسوزند.
هوش مصنوعی: دیشب صدای من در آسمان طوری بلند شد که ستارهها را به درد آورد و شعله آه من مانند پروانهای بود که ملک را نیز میسوزاند.
هوش مصنوعی: متوجه شدم که فرهاد به چه دلیلی خانهای در دل کوه ایجاد کرده است. آتش اشکهای من همچون سقف و در این خانه را سوزانده است.
هوش مصنوعی: زاهد به خاطر درد و رنج تو، لبهایش خشک شده و صوفی با چشمانی اشکآلود به تو نگاه میکند. آه اینکه این آتش چقدر سوزاننده است، زیرا هم چیزهای خشک و هم مرطوب را میسوزاند.
هوش مصنوعی: واعظی که همیشه غمگین است، عشق و سوز دل عاشقان را انکار میکند. روزی با صدای آهی که از دل من برمیخیزد، او را به آتش خواهد کشید.
هوش مصنوعی: هر کسی که دلی را بشکنی، تنها آن فرد را ناراحت نکردهای، بلکه از غم او، بسیاری دیگر هم رنج میبرند.
هوش مصنوعی: زمانی که خواب بر من چیره میشود در شبی که دلتنگی و جدایی حکمفرما است، چشمانم و دلم به گونهای تسلیم شدهاند که راحتی و آرامشم به شدت آسیب دیده و در خون غم آغشته شده است.
هوش مصنوعی: نوشتهای درباره درد جدایی مینوشت که نگاهی به حال خود داشت، ولی ناگهان قلمش که از آتش علم ساخته شده بود، شعلهور شد و دفترش را به آتش کشید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عشق جانان همچو شمعم از قدم تا سر بسوخت
مرغ جان را نیز چون پروانه بال و پر بسوخت
عشقش آتش بود کردم مجمرش از دل چو عود
آتش سوزنده بر هم عود و هم مجمر بسوخت
زآتش رویش چو یک اخگر به صحرا اوفتاد
[...]
غنچه را از حسرت لعل تو دل در بر بسوخت
رشک یاقوت لبت خون در رگ گوهر بسوخت
حسرت بزم تو خورشید فلک را داغ کرد
پرتو شمع تو این پروانه را هم پر بسوخت
بسکه با یاد لبت لبهای خود را میمکید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.