جدا از من بهر کس خواستی مهر و وفا کردی
مرا از دام خود سر دادی و خود را رها کردی
چه کردی بیمروّت بیحقیقت بیوفا با من
که در دامم درآوردی و با دامم رها کردی
چه میگویم؟ ز ذوق آن چنان وصلم برآوردی
چه میپرسی؟ بحال این چنینم مبتلا کردی
وفا و مهربانی نام کردی کام دشمن را
ستم بر مهربانی، بر وفاداری جفا کردی
بر غم من بجای غیر کردی هر چه بیجا بود
کنون آن چشم هم داری که گویم من بجا کردی!
خطا باشد گمانِ جز صواب از دلبران اما
صوابست اینکه میگویم خطا کردی خطا کردی
تو هم طرفی نبستی گر مرا رسوا برآوردی
مرا بدنام کردی لیک خود را بیوفا کردی
ز من گیرند (دارو) عشقبازانِ تو، حکمت بین
که درد یک جهان عشاق را از من دوا کردی
بدل با دشمنم کردی دریغ از قدردانیها
چه دلّالی که آتش را به خاکستر بها کردی!
شکر هر جا که میبیند مگس ناچار بنشیند
چرا با غیر لب را با تبسّم آشنا کردی
به پیشم مینشستی با رقیبم وعده میکردی
ترا بیشرم چون گویم مرا هم بیحیا کردی
عجب رسم نوست و طرز نو با مهربانیها
که با من وعدهها کردی و با دشمن وفا کردی
نگهبانت ز بد چون سایة بال هما بودم
مرا از سر گمان دردسر کردی و واکردی
نکردی کاهلی تا گردم از هستی برآوردی
فلک را چشم روشن شد که خاکم توتیا کردی
به من جادوگریهایِ تو ، این ایّام ظاهر شد،
پس از آمیزش از هم شیرو شکر را جدا کردی
تو فیّاض این غزل فرموده گفتی لیک میدانم
که در دل داشتی حرفی بدین تقریب ادا کردی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از دوست خود میخواهد که اگر قرار است دعا بنویسد، فقط درباره او و مشکلاتش بنویسد و شکایتهای بیجا نکند. او به وفاداری و محبت دوست اشاره میکند و میگوید که آنچه در دل دارد، سخت و پیچیده است و اگر دوست به او گوش کند، میتواند به درستی احساساتش را درک کند. شاعر همچنین به تمایل دوست برای نوشتن دردش اشاره میکند و میخواهد که دعا و نیکی نسبت به او انجام دهد. در نهایت، او از دوستش میخواهد که به جای نوشتن اتهامات بیپایه و بیجهت، حقیقت را بنویسد و از کینهتوزی دوری کند.
هوش مصنوعی: تو به هر کس که خواستی محبت و وفاداری کردی، اما مرا از چنگ خود آزاد کردی و خودت را نیز آزاد کردی.
هوش مصنوعی: چه کار کردی با من که بیرحمانه و بدون صداقت و وفاداری، مرا به دام انداختی و سپس خودت مرا در دام رها کردی؟
هوش مصنوعی: چه بگویم؟ از شادی و لذت آن وصال، چنان حال مرا دگرگون کردهای که دیگر از تو چه بپرسم؟ تو مرا به این حالت گرفتار کردهای.
هوش مصنوعی: در این بیت به خیانت و ظلمی اشاره شده که به مهربانی و وفاداری دیگران روا داشته شده است. محبت و وفاداری به کسی نشان داده شده، اما در عوض، آن شخص به خائنانهگی و بیوفایی پرداخته است. بیرحمی در برابر محبت، باعث نارسایی و آسیب به احساسات خوب میشود.
هوش مصنوعی: غم من را برای دیگری تحمل کردی و هر کار نادرستی را انجام دادی. حالا اما چشمی داری که به من نگاه کند و بگوید که تو به درستی عمل کردی!
هوش مصنوعی: اشتباه است که از دلبران چیزی جز درست بپنداریم، اما درست این است که میگویم تو اشتباه کردی، اشتباه کردی.
هوش مصنوعی: تو نیز در این موضوع بیتقصیر نیستی؛ اگر من را رسوا کردی و بدنام ساختی، در واقع خودت را ناپایدار و بیوفا کردهای.
هوش مصنوعی: عاشقهای تو درد و دلهایشان را از من میگیرند. حکمت را ببین که چگونه توانستهای درد تمام عاشقان را از من برطرف کنی.
هوش مصنوعی: تو با دشمنم رفتار کردی و افسوس که قدردانیها را فراموش کردی. چه آدم عجیبی که ارزش آتش را به خاکستر داد!
هوش مصنوعی: شکر که در هر مکانی مگس به ناچار مینشیند. چرا لبهای دیگر را با لبخند آشنا کردی؟
هوش مصنوعی: تو در کنارم نشستی و با رقیبم وعده و وعید میکردی، اما انگار هیچ شرمی نداری. چطور میتوانی بگویی که من بیحیا هستم، در حالی که خودت هم به همین اندازه بیشرم بودی؟
هوش مصنوعی: عجب رسم عجیب و شیوه تازهای است که تو با مهربانیها و وعدههایی که به من دادی، به دشمنان خود وفادار ماندی.
هوش مصنوعی: نگهبان تو، که بدیها را از من دور میکند، مانند سایهای است که در کنار من است. اما تو با گمانهایت، برایم دردسر درست کردی و مشکلاتی برایم به وجود آوردی.
هوش مصنوعی: تو هیچ وقت در کارت سهلانگاری نکردی، بنابراین من از وجود خودم محو شدم و وقتی تو این کار را کردی، آسمان برای تو روشن شد و مرا که خاک هستیام، به نوعی ارزشمند و زیبا کردی.
هوش مصنوعی: جادویی که تو داری، در این روزها برای من معلوم شد. پس از اینکه شیر و شکر با هم مخلوط شدند، تو آنها را از هم جدا کردی.
هوش مصنوعی: شما در این شعر به زیبایی سخن گفتید، اما میدانم که در دل شما حرفی دیگر وجود داشت که میخواستید به این شکل بیان کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پی ماتم میان انجمن ای ماه جا کردی
ز غیرت باز بر من شهر را ماتم سرا کردی
مرا گفتی مکن افغان که فردا خواهمت کشتن
شب قتلست منعم از فغان کردن چرا کردی
چه بود از خاک آن در دور کردی کشتگانت را
[...]
چو پیش نقش شیرین کوهکن عرض بلا کردی
اگر سنگین نبودی گوش او فریادها کردی
کند بیگانگی هر چند گویم شرح غم با او
چه غم بودی اگر خود را به این حرف آشنا کردی
به اغیار آنقدرها میتوانست از وفا دیدن
[...]
ازان رخسار حیرت آفرین تا پرده واکردی
مرا چون دیده قربانیان بی مدعا کردی
به خون آغشته نتوان دید آن لبهای نازک را
وگرنه با تو می گفتم چها گفتی، چها کردی
عزیزا هیچ میدانی چهها با جان ما کردی
هر آن جوری که کردی ز ابتدا تا انتها کردی
تو را گر نیست در خاطر بگویم تا چهها کردی
از آن روزی که با آشوب عشقم آشنا کردی
سخنها از وفا می گفتی و جور و جفا کردی
به ما دیدی چه ها می گفتی و آخر چه ها کردی؟
هلاکت الفتت گردم، که از جادو نگاهیها
دل شوریده را از من، مرا از دل جدا کردی
حزین آتش زدی پروانه سان، محفل نشینان را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.