گنجور

 
فیاض لاهیجی

بزم عشق است سبک پا به میان نگذاری

بی‌ادب لب به لب آه و فغان نگذاری

همّت آنست که بی‌برگ درآیی به چمن

زحمت برگ‌فشانی به خزان نگذاری

مردی آنست که با بندگی آزاد روی

خویش را در ته این بارِ گران نگذاری

خضرواری طلب ترک رسوم خردست

بی‌جنون پا به بیابان جهان نگذاری

چهرهٔ تُرک جهان رنگ رعونت دارد

پای همّت به سر کون و مکان نگذاری

اختیار دل ما در سر زلفت گر هست

سر این رشته به دست دگران نگذاری

شاهدِ شرم تنک‌روی و، تمنّا گستاخ

نگه حسرت ما را به زبان نگذاری

با چنین چهره اگر می‌زده آیی به چمن

رنگ بر چهرة گلزار خزان نگذاری

گر تو خواهی که زنی لاف محبت فیّاض

شرط عشق است که از خویش نشان نگذاری