حاشا که غیر عشق حدیث دگر کنیم
یک حرف خواندهایم که یک عمر بر کنیم
اسباب از برای مسبّب بود به کار
ما از پی کلاه چرا ترک سر کنیم!
بر ما جهان ز خاطر مورست تنگتر
جای دگر کجاست که فکر سفر کنیم
زنگست زنگ، بوسة حورش بر آینه
دستی که با خیال تو شب در کمر کنیم
مطرب تو، داد ناله من از گریه میدهم
چون ابر و برق اگر مدد یکدگر کنیم
شرمنده گر ز دنیی و عقبی شدیم شکر
ما را نهشت عشق که فکر دگر کنیم
در راه عاشقی خطری چون رفیق نیست
ما بیخودان مباد که خود را خبر کنیم
افسانه بهر خواب بود طرفه این که ما
گردد حرام خواب چو افسانه سر کنیم
تنگست خاطر از غم عشق آنقدر که هست
ممکن گهی که خاطر ازین تنگتر کنیم
جایی که شهسوار فنا تیغ برکشد
جان میبریم اگر تن خود را سپر کنیم
فیّاض فتح باب دل از سرگذشتن است
پا میخوریم یک دم اگر فکر سر کنیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مستیی کو تا ره صحرای محشر سرکنیم
شیشه را سرو کنار چشمه کوثر کنیم
چهره وحدت نهان در زیر زلف کثرت اس
خواب آسایش مگر در شورش محشر کنیم
تخم حرص ما ندارد ریشه در ریگ روان
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.