شب در نظارة رخش ابرام کردهایم
صد کار پخته از نگهی خام کردهایم
مازادة دیار قفس با شکست بال
پرواز سرحدِ شکنِ دام کردهایم
کاری به مدّعا نشود جز به وصل یار
ما امتحان نامه و پیغام کردهایم
شهدی که چاشنی به شکر خنده میدهد
نوش از تبسّم لب دشنام کردهایم
فیّاض را زاهل دیانت شمردهایم
این قوم را ببین که چه بدنام کردهایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با زلف بیقرار تو آرام کردهایم
روز حیات خویش بدو شام کردهایم
هرگه که داد ساقی عشق تو دُرد درد
دلها کباب و کاسهٔ سر جام کردهایم
بر چشم و بر لب تو نهادیم چشم دل
[...]
ما نقل باده را ز لب جام کرده ایم
عادت به تلخکامی از ایام کرده ایم
دانسته ایم بوسه زیاد از دهان ماست
صلح از دهان یار به پیغام کرده ایم
از ما متاب روی که از آه نیمشب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.