شب در نظارة رخش ابرام کردهایم
صد کار پخته از نگهی خام کردهایم
مازادة دیار قفس با شکست بال
پرواز سرحدِ شکنِ دام کردهایم
کاری به مدّعا نشود جز به وصل یار
ما امتحان نامه و پیغام کردهایم
شهدی که چاشنی به شکر خنده میدهد
نوش از تبسّم لب دشنام کردهایم
فیّاض را زاهل دیانت شمردهایم
این قوم را ببین که چه بدنام کردهایم