ما رام خویش بهر تو دلدار گشتهایم
خود را به خاطر تو خریدار گشتهایم
یک کس خبر ز ذوق تماشای او نیافت
جز ما که محو لذّت دیدار گشتهایم
پر کردهایم دفتر و معنی همان یکی است
یک حرف بودهایم که بسیار گشتهایم
لاف فراخ حوصلگیهای ما خطاست
یک جرعه بیش نیست که سرشار گشتهایم
ترسند خلق از تو و ترک گنه کنند
ما تکیه بر تو کرده گنهکار کشتهایم
صد دشنه کار شوخی مژگان نمیکند
ظالم بیا ببین که چه گلزار گشتهایم
صد پرده بیش بر رخ مطلب فزوده شد
فیّاض بیخبر که خبردار گشتهایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون ساعدت مساعد آنست رشتهایم
در خون خود، که عاشق آن دست گشتهایم
در خاک کوی خود دل ما را بجوی نیک
کو را به آب دیدهٔ خونین سرشتهایم
گرمان بخوان وصل نخوانی شبی، بخوان
[...]
ما علم عشق بر ورق جان نوشته ایم
خواندیم این کتاب و دگر هم نوشته ایم
با ما مگو سخن ز وجود و عدم که ما
عمریست کز وجود و عدم درگذشته ایم
ما رهروان کوی خرابات وحدتیم
[...]
با خون دل غبار خطش را سرشته ایم
مکتوب تازه ای به محبت نوشته ایم
طوفان ز ابر گریه ما جوش می زند
تخم چه آرزوست که در سینه کشته ایم
در جبهه سجده بت و در دل خیال دوست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.