ما علم عشق بر ورق جان نوشته ایم
خواندیم این کتاب و دگر هم نوشته ایم
با ما مگو سخن ز وجود و عدم که ما
عمریست کز وجود و عدم درگذشته ایم
ما رهروان کوی خرابات وحدتیم
رندانه گرد هر در میخانه گشته ایم
آدم بهشت هشت بهشت از برای دوست
ما از برای دوست دو عالم بهشته ایم
این حرف خوب صورت و آن نقش پرنگار
بر لوح کاینات به ذوقش نوشته ایم
تخم محبتی که بود میوه اش لقا
در جویبار دیدهٔ ما جو که کشته ایم
ما بنده ایم سید خود را به جان و دل
سلطان انس و جن و امیر و فرشته ایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به موضوع عشق و وحدت میپردازد و شاعر از تجربه عمیق خود در این زمینه سخن میگوید. او بیان میکند که عشق را در وجود خود نوشته و عملی کرده است، و از جدایی میان وجود و عدم فراتر رفته است. شاعر خود را از پیروان راه عشق میداند و میگوید که برای دوست خود، دو جهان را زیبا کرده است. او همچنین به زیباییهای عشق و محبت اشاره میکند و خود را بنده و خدمتگزار معشوقش میشناسد. در کل، این شعر بیانگر احساسات عمیق و وصال با معشوق و رهایی از محدودیتهای دنیوی است.
هوش مصنوعی: ما علم عشق را در دل نوشتهایم و این کتاب را خواندهایم و حالا هم ادامه میدهیم به نوشتن آن.
هوش مصنوعی: با ما درباره وجود و عدم صحبت نکن، زیرا ما سالهاست که از این موضوعات گذشتهایم و به آنها اهمیت نمیدهیم.
هوش مصنوعی: ما دنبالکنندگان طریق خرابات وحدت هستیم و با شیطنت اطراف هر در میخانه میچرخیم.
هوش مصنوعی: انسان برای خوشبختی و آرامش خود، بهشت را در وجود دوستانش یافته است. بهشت حقیقی برای او، وجود و دوستی دو نفر در این دنیا است.
هوش مصنوعی: این جمله میگوید که ما با ذوق و سلیقه خود، زیباییها و اشکال جذاب را بر صفحه هستی و عالم خلق کردهایم. در واقع، ما با هنر و خلاقیت خود، تصویرها و طرحهای زیبایی را به وجود آوردهایم.
هوش مصنوعی: بیانگر این است که دوستی و عشق، نوعی بذر است که نتیجهاش دیدار و وصال محبوب است، و در این مسیر، ما جانمان را فدای این عشق کردهایم.
هوش مصنوعی: ما غلامان سید هستیم و با تمام وجود، او را دوست داریم. او فرمانروای انسانها، جنها، و فرشتگان است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون ساعدت مساعد آنست رشتهایم
در خون خود، که عاشق آن دست گشتهایم
در خاک کوی خود دل ما را بجوی نیک
کو را به آب دیدهٔ خونین سرشتهایم
گرمان بخوان وصل نخوانی شبی، بخوان
[...]
ما رام خویش بهر تو دلدار گشتهایم
خود را به خاطر تو خریدار گشتهایم
یک کس خبر ز ذوق تماشای او نیافت
جز ما که محو لذّت دیدار گشتهایم
پر کردهایم دفتر و معنی همان یکی است
[...]
با خون دل غبار خطش را سرشته ایم
مکتوب تازه ای به محبت نوشته ایم
طوفان ز ابر گریه ما جوش می زند
تخم چه آرزوست که در سینه کشته ایم
در جبهه سجده بت و در دل خیال دوست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.