گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

ز لعل دلکشت ای یارجانی مطلبی دارم

سخن ناگفته از خجلت نهان زیرلبی دارم

بامیدی که لبیکی رسد یا نامه و پیکی

همه شب بی زبان بادوست یارب یاربی دارم

همه روزم چه مسجد وقف زهاد و ریاکاران

ولی در صحبت رندان عجب خرم شبی دارم

بسی نذر و دعا دارم که مقصودم شود حاصل

که طفل نو سبق بسته به قید مکتبی دارم