گنجور

 
فیاض لاهیجی

چمنِ جلوه‌گری از قد رعنای تو خوش

دل آشفتگی از زلف چلیپای تو خوش

مو به موی تو جدا بر دل من داغ نهست

به سراپای دلم داغ سراپای تو خوش

خون ما بی‌گنهان در قدمت رنگ نداشت

عیش جاویدِ حنا را به کف پای تو خوش

با تمنّای تو از هر دو جهان آزادیم

نا امیدیّ دو عالم به تمنّای تو خوش

هر زمان دست دهد وعدة وصل تو خوشست

لطف امروز تو خوش وعدة فردای تو خوش

سرمه را کس نرسد گوشه‌نشینی به ازین

گوشة چشم بتان یافته‌ای جای تو خوش

سر میدان هوس جای تو نبود فیّاض

به سر کوی بلا منزل و مأوای تو خوش