کثرت غم در دلم بر یاد او جا تنگ کرد
کار بر خود تنگ کرد آن کو دل ما تنگ کرد
هم زما فرهاد درر شکست و هم مجنون به تاب
نالة ما بر عزیزان کوه و صحرا تنگ کرد
با شکوه دل فلک گنجایش جولان نیافت
آخر این یک قطره، جا بر هفت دریا تنگ کرد
گر به قدر درد دل در ناله پیچم خویش را
میتوانم آسمان را بر مسیحا تنگ کرد
از گزند نشتر غم پهلوی آسایشم
جا به روی بسترم بر نقش دیبا تنگ کرد
عاقبت با زاهدم ذوق مدارا صلح داد
وسعت مشرب دگر خوش کار بر ما تنگ کرد
فکر آسایش غلط باشد چو دل بر جای نیست
بیدلی فیّاض بر من عیش دنیا تنگ کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.