دوران حیله باز زما روبرو برد
یک نان دهد به ما و هزار آب رو برد
گردون تنگ عیش به یک قرص ساختست
صبح از دهن بر آرد و شامش فرو برد
دوشم که زیر بار جهان بود سالها
آن قوّتش نماند که بار سبو برد
از جویبار جدول زخمم گل بهشت
پیوسته آب در چمن رنگ و بو برد
از خنجر تو یافت لب چاک سینهام
فیضی که زخم بلهوسان از رفو برد
بر کس مباد آنکه برد راه جستجو
دزدیده دیدن تو که دل روبرو برد
فیّاض من نمیروم اما کمند شوق
میخواهدم که موی کشان سوی او برد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مستی و گر فرشته ز لعل تو بو برد
دندان بدین رطب که تو داری فرو برد
در دور چشم مست تو ایشوخ، شیخ شهر
گردن نهاد کز پی رندان سبو برد
چشم تو جادویی است که هاروت را بسحر
[...]
سالک نه ره بگم شده از جستجو برد
باید بخود فرو شود و پی باو برد
تن پروری که راحت زخم ترا شناخت
بی آب لقمه ای نتواند فرو برد
خونابه اش گلاب فشاند به پیرهن
[...]
عاشق که جمله عشق شود ره به او برد
چون پر شود پیاله به می سر فرو برد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.