گنجور

 
فیاض لاهیجی

سراپا شعله گردیدست کاینم جامة آل است

سپند جان ما را کرده در آتش که این خال است

چو برطرف رخ او زلف را دیدم یقین کردم

که روز وصل را شام فراقی هم به دنبال است

طریق دل خطرناک است زین جا سرسری مگذر

درین ره کمتر از زال است اگر خود رستم زال است

ز نقش غم دل آسوده در عالم نمی‌بینم

چو نیکو بنگری آیینه هم در زنگ تمثال است

نمی‌دانیم طرز قیل و قال بی‌غمان فیّاض

مدار ما نفس فرسودگان بر صحبت حال است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode