در عهد نگاه تو که صیاد شکیب است
در حلقة زلف تو کمینگاه فریب است
در دیدة عشّاق تو طفلان نگه را
در مشق حیا گوشة چشم تو ادیب است
غم نیست ز بیماری آشفته دماغان
سودای تو در کشور اندیشه طبیب است
در کشور خوبی همه فرمانبر اویند
خط تو که در سلسله حسن نجیب است
وصل تو باندازه تدبیر نباشد
بر فرق که تا سایه کند بخت نصیب است
از دست که نالیم که در میکدة رشک
با مست تماشای تو نظاره رقیب است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عشق است که بر درد دل خسته طبیب است
شوق است که غارتگر صبر است و شکیب است
چشم است که از کفر برد رونق اسلام
زلف است که پیرایه زنار و صلیب است
سرمایه عشاق چو عجز است و نیاز است
[...]
از جلوهٔ حسنت که بری از همه عیب است
آسودهدل آن است که در پردهٔ غیب است
هم از رخ تو صحن چمن لاله به دامان
هم از خط تو باد صبا نافه به جیب است
در مرحلهٔ شوق نه ننگ است و نه ناموس
[...]
چون ردّ و قبولِ همه در پردهٔ غیب است
زنهار کسی را نکنی عیب که عیب است
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.