گنجور

 
فصیحی هروی

تعالی الله نه غارست این جهانیست

زمین او ز رفعت آسمانیست

عقاب آسمان را گر تواند

که اینجا پر زند خوش آشیانیست

به هر برجی در آن از روح قدسی

خجسته کوکبی صاحب قرانیست

ز خدام در این آستانست

اگر آن آسمان را پاسبانیست

ز انوار تجلی در فضایش

ببینی هر کجا راز نهانیست

تو گویی گوهر خورشید و مه را

به هر سنگ اندر او فرخنده کانیست

معاذالله تو و مدحش فصیحی

گرفتم آن که هر مویت زبانیست

به جمعی اندر آن مجلس گرفتم

که از اخلاص هر موشان جهانیست

همه صحرانشین و شهرزاد‌ند

وفا را طبع ایشان ترجمانیست

لقب جمشیدی و جمشید فطرت

بنامیزد چه فرخ دودمانیست

چو دیگ قدرشان در جوش آید

فلک آنجا کلوخ دیگدانیست

خداشان دایما فرخنده دار[ا]د

ازین فرخنده منزل تا نشانیست

 
 
 
جمال‌الدین عبدالرزاق

هر که را از هنر نصیبی هست

دان که بر قدر آنش حرمانیست

وان کش از روزگار حظی هست

دان که در خورد آنش نقصانیست

جهان ملک خاتون

جهان را باز ایام جوانیست

سر سودای عیش و کامرانیست

صبا بگذر شبی در کوی یارم

بگویش با توأم رازی نهانیست

چو خضرم طالب سرچشمه ی نوش

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

همه حق است و خلق اینجا نیست

خلق ما جو که خلق با ما نیست

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه