چشمهساری کرده جاری در قهستان دماغ
فیض ابداع خرد کردش لقب سحر آفرین
چشمهساری لای آن گلگونه رخسار مهر
صاف آن آب حیات و درد آن در ثمین
چشمهساری کرده از موج هنر مشاطهوار
زلف هستی را پریشان بر عذار ماء[و] طین
چشمهساری کز شکوه دست دهقانان آن
صبح دزدد پنجه خورشید را در آستین
چشمهساری کز گل او دست فیض افشانده است
گلعذاران سخن را رنگ عصمت بر جبین
چشمه ساری کز صفای فطرتش شد منکشف
سر هر نه دفتر افلاک بر طبع زمین
چشمهساری منشعب از وی قوای مدرکه
لای آن انهار شک آمد زلال آن یقین
آیت جنات تجری تحتهاالانهار راست
سر این سرچشمه انهار و تفسیر مبین
سلسلبیل نطق را هم منبع این سرچشمه است
سرنوشت موج فیضش لذه للشاربین
صاحبان سلسبیل نطق کز اعجاز دم
بر عذار وحی میبستند زیور پیش ازین
بیختندی جوهر الفاظ و معنی را نخست
پس به آب لجههای فیض کردندی عجین
با وجود این علو فطرت و این اهتمام
شاهد تحقیقشان را بود چینی بر جبین
من کزین نهرم کف لایی کرامت کردهاند
گر خطا کردم نزیبد بر عذار عفو چین
در حریمی کآفتاب از بیم گردد لمعهریز
دیده خفاش چون گردد در اینجا لمعه چین
من کیم نا بالغان عقل در طعنم کنند
کوثر انفاس را تیره ز لای پارگین
دستپرورد عقولم خواند روحالقدس لیک
مادر جهل از رحم افکنده از ننگم چنین
من کیم کز بهر قطع رشته جمعیتم
در پریشانی نشیند زلفهای عنبرین
ناله دردک اگر گستاخ طبعم دور نیست
ز آنکه هستم نازپرورد دل اندوهگین
اشک حرماتم که بر مژگان خرامم بیادب
کاین چنینم آفریدستند دلها حزین
من کیم تا غنچه لفظ وفاکیشان شود
همچو داغ لالهای اندر قدح پر دود کین
من که همچون داغ زاییدم ز مادر تیره روز
سعی بختم چون کند خال عذار از حور عین
من کیم کز جرم من آشفته گردد آنکه هست
ترجمان ابر لطفش رحمه للعالمین
ای چریده در زمان حزم کارآگاه تو
کفرودین در یک زمین آن یکنزار این یک ثمین
ز انتظام راست کاریهای دور خاتمت
راستکردارست گر کج هست چون نقش نگین
خرمیهای نسیم نوبهار خلق تو
بر جبین شاهد اندوه هم نگذاشت چین
ور هم اندک مایه چین هست در زلف نگار
هست آن از بهر جهانداروی دلهای حزین
نی خطا کردم به عهدت در دیار ما نماند
یک دل ویران که گردد گنج عشق آنجا دفین
جرم بر عفو تو از بس واله خود بیندش
ناز افشان بگذرد چون شاهدان نارنین
بس بود این تنگ چشمیهای ما مشت فضول
کز گناه خود درین حضرت شویم اندوهگین
هان فصیحی عذر گستاخی سرودی هوشدار
تا قلم بازش ز گستاخی نسازد خشمگین
مدح سنجیهای او دردسر اقبال اوست
دردسر اقبال را کفرست دادن بیش ازین
تا که گردد لب گنه کاران بیسرمایه را
در زمین عذر بر درگاه یزداهن بوسهچین
باد بر لب بوسهچینان حریمت را دعا
آن چنان زیبا که وحی اندر لب روح الامین
ابر عفوت مهربان کشتهای جرم باد
تا برویاند گیاه مغفرت ز آن سرزمین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف منبعی از حکمت و زیبایی میپردازد که به صورت "چشمه" تجلی مییابد. شاعر از این چشمه به عنوان منبع آفرینندگی، هنر، و علم یاد میکند و آن را شفاف و زلال میداند. چشمهای که باعث رشد و شکوفایی گلها و مفاهیم زیبا میشود و به زندگی تازهای میبخشد. شاعر در بطن شعر به خود اشاره میکند و از ناتوانیها و خطاهایش صحبت میکند، در حالی که از امید به رحمت و بخشش الهی نیز سخن میگوید. او با استفاده از تصاویر طبیعی و مفاهیم عمیق، به جستجوی معانی حقیقی و زیباییهای درونی میپردازد و در نهایت دعا میکند که خداوند به او و دیگران رحمت ورزد.
هوش مصنوعی: یک چشمهسار در قهستان بهوجود آمده که دماغ فیض، یعنی فکر و استعداد خلاق، به آن عنوان سحرآفرین را داده است.
هوش مصنوعی: چشمهای در کنار آن صورت گلگون، چهرهی مهری با آب زلال و حیاتبخش، و در عین حال، حس درد و رنجی در دل این زیبایی نهفته است.
هوش مصنوعی: چشمهای از امواج هنر، مانند آرایشگری که زلفهای هستی را بههم ریخته، بر چهرهی آب و گل زیبایی میافزاید.
هوش مصنوعی: چشمهساری که به خاطر زیباییاش، کشاورزان در صبح آن را تحسین میکنند، در واقع دزدی میکند و نور خورشید را در آستین خود مخفی میکند.
هوش مصنوعی: چشمهساری که از گلش خیر و برکت میبارد، سخنان گلهای زیبا را با رنگ پاکی و معصومیت آراسته کرده است.
هوش مصنوعی: چشمهای که از پاکی طبیعتش، همه چیز را نمایان میکند و سرآغاز هر کتاب آسمانی بر ذهن زمین است.
هوش مصنوعی: چشمهساری از او جاری میشود که قوا و قدرتهای درکی را به همراه دارد. در میان آن رودها، آب زلال و شفاف به وضوح دیده میشود و این نشانهای از یقین است.
هوش مصنوعی: بهشتهایی وجود دارد که زیر درختان آن نهرها جاری است و این نشانهای از رحمت و نعمتهای فراوان الهی است.
هوش مصنوعی: نطق و سخن، مانند آب شیرین و گوارایی است که از یک منبع جاری میشود. سرنوشت و مسیر این فیض و نعمت، باعث لذتی میشود که نوشندگان از آن بهرهمند میشوند.
هوش مصنوعی: افرادی که در کنار بهشت از زلال و خوشنوشان سخن میگفتند، به رغم قدرت کلامشان، به زینت کلام وحی میپرداختند که قبلاً بر چهرهشان تأثیر گذاشته بود.
هوش مصنوعی: در ابتدا جوهر واژهها و معناها را مخلوط کردند و سپس با آب دریاهای رحمت ترکیب کردند.
هوش مصنوعی: با وجود این که فطرت آنها بلندمرتبه و باعظمت است، اما تلاش و کوشششان را میتوان به خوبی مشاهده کرد که همچون نشانهای بر پیشانیشان نمایان است.
هوش مصنوعی: من از این نهر که به من لطف و کرامت کرده است، اگر اشتباهی مرتکب شدهام، انتظار ندارم که بخواهد بر پیشانیام خطایم را بنویسد و از من نگذرد.
هوش مصنوعی: در جایی که آفتاب به دلیل ترس نمیتابد و نور آن قابل مشاهده نیست، در آنجا چشم خفاش به چه حالتی در میآید.
هوش مصنوعی: من کیستم که دیگران به من طعنه بزنند، در حالی که نفس های من مانند آب زلال کوثر، از ناخالصی ها دور است.
هوش مصنوعی: من به کمک عقلهایم به رهبری روحالقدس راهنمایی شدم، اما مادر جهل به خاطر ننگی که دارم، مرا به دنیا آورده است.
هوش مصنوعی: من کیستم که به خاطر شکستن پیوندهای جمعیتم، در میان پریشانی زلفهای خوشبوی خود نشستهام؟
هوش مصنوعی: اگر درد و نالهام به گوش کسی برسد، نادیدهام نمیگیرد؛ چرا که من فردی هستم که در ناز و نعمت بزرگ شدهام و دلزده و غمگین هستم.
هوش مصنوعی: اشکهایی که بر مژگان من میریزد، نمایانگر حرمتی است که به آن دلبستهام. بیادبانه است که بگویم چنین احساساتی ناشی از آفرینش دلهای غمگین من است.
هوش مصنوعی: من چه کسی هستم که کلماتم بتوانند وفاداری را بیان کنند، مانند رد داغی که بر روی لالهای در یک لیوان پر از دود حسد باقی مانده است.
هوش مصنوعی: من که مانند زخم و درد از مادر زاده شدم، به خاطر سرنوشت نامناسبی که دارم، همچنان تلاش میکنم؛ مثل اینکه زخم و درد، زیبایی از صورت حوریان را میپوشاند.
هوش مصنوعی: من کیستم که باعث بیقراری و اضطراب آن کسی باشم که خود، ترجمان رحمت بیپایان خداوند برای جهانیان است.
هوش مصنوعی: ای کسی که در زمان احتیاط و دقت هستی، تو دقت و تلاش خود را در یک زمینه به کار میگیری و در اینجا و آنجا به دنبال حقیقت میگردی.
هوش مصنوعی: اگر در کارهای تو نظم و راستگویی وجود دارد، در پایان کارها به خوشی و سعادتمندی خواهی رسید. حتی اگر در ابتدا بینظم و کج به نظر برسی، در نهایت نتایج مثبت و زیبا خواهی داشت.
هوش مصنوعی: خرمیهای نسیم بهار که از وجود تو به وجود آمده، بر صورت غم و اندوه تأثیر گذاشته و هیچ نشانی از چین و چروک و غم باقی نگذاشته است.
هوش مصنوعی: اگر به زلف دوست، کمی تزیین و زیبایی هم وجود داشته باشد، این زیبایی به خاطر دلهای غمگین و دردمند است که برای صاحب دلان ایجاد میشود.
هوش مصنوعی: من در عشق تو خطا کردم و به خاطر این اشتباه، در سرزمین ما دیگر دلی ویران نمانده که گنجینه عشق در آن پنهان باشد.
هوش مصنوعی: به خاطر محبت تو، گناه من را نادیده میگیریم، چرا که تو با زیبایی و ناز خود همچون شاهدانی که دلها را میفریبند، به آرامی در کنار ما میگذری.
هوش مصنوعی: کافی است که ما اینقدر کمظرفیت باشیم و با حسادت و غرضورزی، خود را به دردسر بیندازیم. بیایید از گناهان خود در این مکان مقدس ناراحت نباشیم.
هوش مصنوعی: ای سخنور محترم، ببخشایید که جسارت کردم. مراقب باش که اگر قلم به طرز بیادبی برانگیخته شود، ممکن است خشمگین شود.
هوش مصنوعی: مدح و ستایشهای او، نشانه دردسرهایی است که بر سر راه خوشبختیاش وجود دارد. این دردسرهای خوشبختی، بیشتر از این قابل تحمل نیستند.
هوش مصنوعی: زمانی که زبان خطاکاران در زمین از کمبود و بیپولی به درگاه خداوند، عذر خواهی و توبه کند، در آن لحظه، لبها به نرمی و احترام به خاک میسایند.
هوش مصنوعی: باد، با نرمی و لطافت، بر لبان بوسهزنان حریمت دعا میکند، دعایی به زیبایی که به اندازه وحیای است که از طرف روحالامین نازل میشود.
هوش مصنوعی: ابر رحمت و مهربانی گناهان را مانند بادی پاک میکند تا در آن زمین، گیاه آمرزش و بخشش رشد کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فهم کن گر مؤمنی فضل امیرالمؤمنین
فضل حیدر ، شیر یزدان ، مرتضای پاکدین
فضل آن کس کز پیمبر بگذری فاضل تر اوست
فضل آن رکن مسلمانی ، امام المتّقین
فضل زین الاصفیا ، داماد فخر انبیا
[...]
ای برید شاه ایران از کجا رفتی چنین
نامه ها نزد که داری؟ بار کن! بگذار! هین
کی جدا گشتی ز شاه و چندگه بودی براه
چند گون دیدی زمان و چند پیمودی زمین
سست گشتی تو همانا کز ره دور آمدی
[...]
حاسدان بر من حسد کردند و من فردم چنین
داد مظلومان بده ای عز میر مؤمنین
شیر نر تنها بود هرجا و خوکان جفتجفت
ما همه جفتیم و فردست ایزد دادآفرین
حاسدم بر من همی پیشی کند، این زو خطاست
[...]
گشت گیتی چون بهشت از فر ماه فرودین
بوستان را کرد پر پیرایه های حور عین
بر بهشت بوستان مگزین بهشت آسمان
کان بهشت بر گمانست این بهشت بر یقین
ابر گوئی کرده غارت تخت بزازان هند
[...]
آفرین بر دولت محمودیان باد آفرین
کافریدش زآفرین خویشتن جان آفرین
آفرین بر دولتی کش هر زمان گوید خدا
آفرین باد آفرین بر چون تو دولت آفرین
چون نباشد آفرین ایزدی بر دولتی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.