چشم ترا ز مستی ناز آفریدهاند
زلف ترا ز عمر دراز آفریدهاند
تو یوسفی چو همت عشقم بلند بود
زآنت خراب کرده و باز آفریدهاند
مشنو نوای ناله ما کاین ترانه را
از شعلههای گوش گداز آفریدهاند
ابروی دوست بین و بر آن جان نثار کن
کاین قبله را نه بهر نماز آفریدهاند
داغ دلم چو لاله ز شوخی برون فتاد
ورنه مرا ز جوهر راز آفریدهاند
کبکم ولیک سینه بی طالع مرا
بعد از شکست چنگل باز آفریدهاند
رشک سبک عنانی دل میکشد مرا
کش چون نسیم بیهده تاز آفریدهاند
شمعیم و خواندهایم خط سرنوشت خویش
ما را برای سوز و گداز آفریدهاند
بر سوزن مسیح فصیحی ستم مکن
کاین سینه را زچاک نیاز آفریدهاند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر یار را غنی ز نیاز آفریده اند
ما را نیازمند به نازآفریده اند
قد ترا ز جلوه ناز آفریده اند
روی مرا ز خاک نیاز آفریده اند
لعل ترا که نقطه پرگار حیرت است
[...]
معرفی آهنگهای دیگر
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.