گنجور

 
فصیحی هروی

گرت خراب کند عشق تا ز سر سازد

بگو که تا بتواند خراب‌تر سازد

کرم نگر که فرستد هزار سیل جگر

چو دیده یک مژه خواهد ز اشک‌تر سازد

نه دیده سیر شود از تو و نه دل خرسند

چه چشمه‌ای تو که آب تو تشنه‌تر سازد

میان دیده و دل گفتگو دراز کشید

اجل کجاست که این قصه مختصر سازد

بهانه‌جوست فصیحی دل حبیب کجاست

کسی که آه مرا دشمن اثر سازد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode