گنجور

 
فصیحی هروی

نشئه‌ی شوق کی از ساغر عشرت خیزد

این نسیم‌ست که از گلشن محنت خیزد

هر زمینی که بر آن پای نهم روز وداع

تا دم محشر از آن آتش حسرت خیزد

بخت ناساز به حدی‌ست که گر افروزم

آتش عشرت از آن دود مصیبت خیزد

رشک در قصد فصیحی‌ست اجل هان بشتاب

نه که از بستر هجران به سلامت خیزد