گرت خراب کند عشق تا ز سر سازد
بگو که تا بتواند خرابتر سازد
کرم نگر که فرستد هزار سیل جگر
چو دیده یک مژه خواهد ز اشکتر سازد
نه دیده سیر شود از تو و نه دل خرسند
چه چشمهای تو که آب تو تشنهتر سازد
میان دیده و دل گفتگو دراز کشید
اجل کجاست که این قصه مختصر سازد
بهانهجوست فصیحی دل حبیب کجاست
کسی که آه مرا دشمن اثر سازد