گنجور

 
فصیحی هروی

نوبهاران از در این باغ و بستان بازگشت

خنده نومید از لب گلهای خندان بازگشت

وای بر یعقوب ما کز بعد چندین انتظار

کاروان مصر از نزدیک کنعان بازگشت

هر نگه کز موجه خون جگر بیرون فتاد

بی‌جمال دوست سوی چشم گریان باز گشت

بی تو هر شب را به عمری دل به روز آورده بود

بخت برگردید و آن شبهای هجران بازگشت

شمع‌سان گویی فصیحی شد کفن پیراهنم

ز‌‌ آنکه خورشید امشبم دست از گریبان بازگشت

 
 
 
فصیحی هروی

هر نگه کز موجه خون جگر بیرون فتاد

بی‌جمال دوست سوی چشم گریان بازگشت

نوبهاران از در این باغ و بستان بازگشت

خنده نومید از لب گلهای خندان بازگشت

وای بر یعقوب ما کز بعد چندین انتظار

[...]

سلیم تهرانی

از خم زلفش دلم با آه و افغان بازگشت

مدتی در هند بود، آخر پریشان بازگشت

از غضب هرگاه زد بر گوشه ی ابرو گره

آهم از نزدیک لب، اشکم ز مژگان بازگشت

از غریبی، دولتی باشد، اگر سوی وطن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه