گنجور

 
سلیم تهرانی

از خم زلفش دلم با آه و افغان بازگشت

مدتی در هند بود، آخر پریشان بازگشت

از غضب هرگاه زد بر گوشه ی ابرو گره

آهم از نزدیک لب، اشکم ز مژگان بازگشت

از غریبی، دولتی باشد، اگر سوی وطن

بار دیگر همچو عمر رفته بتوان بازگشت

همچو مجنون کو رود از کوی لیلی ناامید

دستم از دامان او سوی گریبان بازگشت

جستجوی ماه نو نظاره ات بسیار کرد

سوی ابروی تو آخر همچو مژگان بازگشت

من مقیم وصل و یاران رانده ی محفل سلیم

هرچه بر من خواستند آن بر حریفان بازگشت